کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گسلانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گسلانیدن
لغتنامه دهخدا
گسلانیدن . [ گ ُ س ِ / س َ دَ ] (مص ) (از: گسل + انیدن ، پسوند متعدی ) متعدی گسلیدن . پاره کردن . قطع کردن . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گسیختن و گسیختن کنانیدن و از هم جدا کردن . (ناظم الاطباء). گسلاندن . بریدن . قطع کردن : ملاح زمام از کفش درگ...
-
جستوجو در متن
-
گسلاننده
لغتنامه دهخدا
گسلاننده . [ گ ُ س ِ / س َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) اسم فاعل از گسلاندن و گسلانیدن . رجوع به گسلانیدن شود.
-
ناگسلانیدن
لغتنامه دهخدا
ناگسلانیدن . [ گ ُ س ِ دَ ] (مص منفی ) ناگسیختن . ناگسستن . مقابل گسلانیدن به معنی گسستن و پاره کردن و جدا کردن . رجوع به گسلانیدن شود.
-
گسانیدن
لغتنامه دهخدا
گسانیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گسستن . (لسان العجم شعوری ) (اشتینگاس ). محتمل است که مصحف گسلانیدن باشد.
-
گسلاندنی
لغتنامه دهخدا
گسلاندنی . [ گ ُ س ِ / س َ دَ ] (ص لیاقت ) درخور گسلاندن . لایق گسلاندن . رجوع به گسلاندن و گسلانیدن شود.
-
گسلانیده
لغتنامه دهخدا
گسلانیده . [ گ ُ س ِ / س َ دَ / دِ ] (ن مف ) گسیخته . پاره شده . بریده . و رجوع به گسلانیدن شود.
-
نگسلانیدن
لغتنامه دهخدا
نگسلانیدن . [ ن َ گ ُ س ِ / س َ دَ / ن َ س ِ / س َ دَ ] (مص منفی ) مقابل گسلانیدن .
-
درگسلانیدن
لغتنامه دهخدا
درگسلانیدن . [ دَ گ ُ س ِ / س َ دَ ] (مص مرکب ) گسلانیدن . گسیختن . گسستن . || پاره پاره کردن . || کشیدن . (ناظم الاطباء) : چندان که مقود کشتی به ساعد برپیچید و بالای ستون رفت ملاح زمام از کفش درگسلانید و کشتی براند. (گلستان سعدی ). رجوع به گسلانیدن ...
-
گسلاندن
لغتنامه دهخدا
گسلاندن . [ گ ُ س ِ / س َدَ ] (مص ) گسیختن . پاره کردن . گسلانیدن : عمودی فروهشت بر گستهم که تا بگسلاند میانش ز هم . فردوسی .دمادم فرستد سلیح و سپاه خورش بازپس نگسلاند ز راه . فردوسی .سپردم به تو این نبرده جوان ز مرگش دلم را به بر نگسلان . فردوسی .من...
-
بسلانیدن
لغتنامه دهخدا
بسلانیدن . [ ب ِ س ِ دَ ] (مص ) بسلاندن . مخفف بگسلانیدن باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (مؤید الفضلاء). کشیدن و شکستن . (ناظم الاطباء). پاره کردن . گسستن . رجوع به بسلاندن و گسلانیدن و گسیختن و شعوری ج 1 ورق 207 و رشیدی شود.
-
پیوندانیدن
لغتنامه دهخدا
پیوندانیدن . [ پ َ / پ ِ وَ دَ ] (مص ) ایصال . (صراح ). متصل گردانیدن . ملحق ساختن . بهم آوردن . مقابل گسلانیدن و منفصل ساختن و جدا کردن : و باد آن اجزاء را به هم پیونداند. (ابوحاتم مظفری کائنات جو).چون بپیونداند او با قبضه ٔ شمشیر دست بگسلد هرچ اندر...