کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گسترانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گسترانیدن
لغتنامه دهخدا
گسترانیدن . [ گ ُ ت َ دَ ] (مص ) پهن کردن . منبسط کردن . منتشر کردن . دَحو. طَحو. (ترجمان القرآن ) (دهار). سَطح . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). بَسط. (ترجمان القرآن ). مَهد. (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). تَمهید. (ترجمان القرآن ). اِفراش . (تا...
-
واژههای مشابه
-
نور گسترانیدن
لغتنامه دهخدا
نور گسترانیدن . [ گ ُت َ دَ ] (مص مرکب ) نور افشاندن . (فرهنگ فارسی معین ). نور گستردن . نور گستراندن . || کنایه از آشکار کردن و دیدن و ظاهر نمودن و گشودن است . || کنایه از التفات کردن است . || کنایه از نیک گفتن است . (از برهان قاطع) (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
نور گستردن
لغتنامه دهخدا
نور گستردن . [ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) نور گسترانیدن . رجوع به نور گسترانیدن شود.
-
نور گستراندن
لغتنامه دهخدا
نور گستراندن . [گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به نور گسترانیدن شود.
-
گسترانده
لغتنامه دهخدا
گسترانده . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) پهن شده . منتشرشده . رجوع به گستراندن و گسترانیدن و گستردن شود.
-
گستراننده
لغتنامه دهخدا
گستراننده . [ گ ُ ت َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) پهن کننده . منتشرکننده . رجوع به گستردن و گسترانیدن و گستراندن شود.
-
دحی
لغتنامه دهخدا
دحی . [ دَح ْی ْ ] (ع مص ) گستردن چیزی را. (از منتهی الارب ). گسترانیدن . || راندن شتران را. (منتهی الارب ).
-
گسترانیده
لغتنامه دهخدا
گسترانیده . [ گ ُت َ دَ / دِ ] (ن مف ) گسترده شده . پهن شده : باد در سایه ٔ درختانش گسترانیده فرش بوقلمون . سعدی .و رجوع به گستردن و گسترانیدن شود.
-
گسترنده
لغتنامه دهخدا
گسترنده . [ گ ُ ت َ رَ دَ / دِ ] (نف ) پهن کننده . انتشاردهنده . ناتِق . (منتهی الارب ). و رجوع به گستردن و گسترده و گسترده شدن و گسترانیدن شود.
-
فرش کردن
لغتنامه دهخدا
فرش کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گسترانیدن فرش در جایی . || پوشانیدن کف حیاط یا اطاق یا جای دیگر با آجر، سنگ و جز آن . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
اشماع
لغتنامه دهخدا
اشماع .[ اِ ] (ع مص ) نور گسترانیدن چراغ . یقال : اشمع السراج ؛ اذا سطع نوره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درخشیدن چراغ . (از المنجد). روشن شدن چراغ . (تاج المصادر).
-
اطمیسا
لغتنامه دهخدا
اطمیسا. [ اَ ] (معرب ، اِ) بلغت یونانی نوعی از بوی مادران باشد. گویند گسترانیدن آن در خانه گزندگان موذی را بگریزاند و آن را بعربی قیصوم خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). برنجاسف . برنجاسپ .بوی مادران . بهندی مارکنده . (الفاظالادویه ). مأخوذ ا...
-
طحو
لغتنامه دهخدا
طحو. [ طَح ْوْ ] (ع مص ) گستردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گسترانیدن . (دهار). بگسترانیدن . (تاج المصادربیهقی ). مثل الدحو. (زوزنی ). || گسترده شدن . || به درازا کشیدن . || خفتن بر پهلوی چپ . || خفتن . || رفتن . یقال : ماادری این طحا؛ ای ذهب َ. || ...