کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گستاخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گستاخانه
لغتنامه دهخدا
گستاخانه . [ گ ُ ن َ / ن ِ ](ص نسبی ، ق مرکب ) دلیرانه و بی ادبانه . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
تیزک
لغتنامه دهخدا
تیزک . [ زَ ] (اِ) آواز گستاخانه ای که از دهن خارج شود. (ناظم الاطباء).
-
جسورانه
لغتنامه دهخدا
جسورانه . [ ج َ ن َ / ن ِ] (ص نسبی ، ق مرکب ) باجسارت . متهورانه . گستاخانه .
-
قع
لغتنامه دهخدا
قع. [ ق َع ع ] (ع مص ) دلیر گردیدن در سخن . گستاخانه با کسی سخن گفتن . (اقرب الموارد).
-
دلیرانه
لغتنامه دهخدا
دلیرانه . [ دِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به دلیر. مردانه . بطور شجاعت و دلاوری . (ناظم الاطباء). شجاعانه . همچون دلیران . جون شجاعان . || گستاخانه . (ناظم الاطباء). و رجوع به دلیر شود.
-
زبان دراز
لغتنامه دهخدا
زبان دراز. [ زَ ن ِ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن گستاخانه و بی محابا : که عیب است در مجمع اهل رازسخنهای کوته زبان دراز. ظهوری (از آنندراج ).رجوع به زبان دراز و زبان درازی شود.
-
علی الغفلة
لغتنامه دهخدا
علی الغفلة. [ ع َ لَل ْ غ َ ل َ ] (ع ق مرکب ) ناگهان . غفلةً. بی خبر. (ناظم الاطباء). غافل وار. برغفلت . || گستاخانه . بی پروا. (ناظم الاطباء).
-
متهورانه
لغتنامه دهخدا
متهورانه . [ م ُ ت َ هََ وْ وِ ن َ /ن ِ ] (ق مرکب ) گستاخانه و بی باکانه و دلاورانه . (ناظم الاطباء) : شیخ علی خان خود را متهورانه برآن هزار سوار زد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 229).
-
بستاخ وار
لغتنامه دهخدا
بستاخ وار. [ ب ُ ] (ق مرکب ) گستاخ وار. گستاخانه . دلیرانه . جسورانه : اگر تکلیف از میان برخیزد بستاخ وار یکدیگر را بتوانند دید. (کیمیای سعادت ). و رجوع به گستاخ وار شود.
-
هاروکور
لغتنامه دهخدا
هاروکور. [ رُ ] (اِخ ) ادموند. رمان نویس ، شاعر و مخترع دراماتیک فرانسوی که در سال 1856 م . در بورمون متولد شد. نخستین اثر وی افسانه ٔجنس ها اشعار هیستریک که از سال 1883م . با نام مستعار «سیر دو شامبلی » انتشار یافت و از نیروی تصور گستاخانه ای حکایت ...
-
چشم گرفتن
لغتنامه دهخدا
چشم گرفتن . [ چ َ / چ ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چشم بستن . دیده برهم نهادن . || چشم پوشی کردن . صرف نظر کردن : در جهان ارباب همت نیز بی حاجت نینداز متاع آفرینش چشم میگیریم ما. وحید (از آنندراج ).- چشم را چیزی گرفتن ؛ کنایه است از حاجب شدن آن چیز جلو...
-
زفت
لغتنامه دهخدا
زفت . [ زُ ] (ص ) بخیل بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 39 و 44) (ازشرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). بخیل . ممسک . لئیم . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری ) : سخن شیرین از زفت چه آرد بربز به پچ ...
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) َانه . چون در آخر اسماء ملحق شود دلالت کند بر یکی از معانی ذیل : مانند.مثل . چون . بطور. بگونه ٔ. لائق . درخور. سزاوار. متعلق به . مال . منسوب به . در حال . در وقت . بصفت . هر یک :مستانه : اندرین بود که از مستی و از غایت ش...
-
خیره
لغتنامه دهخدا
خیره . [ رَ / رِ ] (ص ) بدخواه . بداندیش . نابکار. (ناظم الاطباء). ستمگر. آزاردهنده : ای گمره خیره چون گرفتی گمراهتری دلیل و رهبر. ناصرخسرو. || سرکش . لجوج . بی پروا. جنگجو. غضب آلود. مستبد و خودرأی . سخن نشنو. گستاخ . شوخ . بی شرم . بی آزرم . بیجا....