کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گز شایگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گز شایگان
لغتنامه دهخدا
گز شایگان . [ گ َ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گزی باشد به مقدار یک ارش و نیم آدمی که مستوی الخلقه باشد و بعضی گویند از یک ارش و نیم چیزکی کمتر است و آن گز در ولایت خراسان رواج دارد. (برهان ). آن را گز ملک نیز خوانند. (رشیدی ) (آنندراج ). رجوع به گز ...
-
واژههای مشابه
-
گز و نیم گز کردن
لغتنامه دهخدا
گز و نیم گز کردن .[ گ َ زُ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را پیمودن به گز. چیزی را اندازه گرفتن . گز کردن . رجوع به گز شود.
-
عرق گز
لغتنامه دهخدا
عرق گز. [ ع َ رَ گ َ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح پزشکی ، جوشهای کوچکی که بر اثر ترشح زیاد عرق بر سطح پوست عارض میشوند. عرق جوش . (از فرهنگ فارسی معین ).- عرق گز شدن ؛ بر اثر خوی کردن ، بثورات خرد در تن پیدا آمدن .
-
گز الهی
لغتنامه دهخدا
گز الهی . [ گ َ ] (اِ) گزاکبری و آن چهل و یک انگشت است . (آنندراج ) (غیاث ).
-
گز برمکان
لغتنامه دهخدا
گز برمکان . [ گ َب َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نفت سفید بخش هفتگل شهرستان اهواز، واقع در 16 هزارگزی شمال باختری هفتگل و کنار راه اتومبیل رو هفتگل به نفت سفید. هوای آن گرم و دارای 110 تن سکنه است . آب آنجا از لوله تأمین میشود. محصول آنجا غلات و ...
-
گز پیر
لغتنامه دهخدا
گز پیر. [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندر عباس ، واق-ع در 120000گزی جنوب میناب و 3000گزی باختر راه مالرو جاسک به میناب . هوای آن گ-رم و دارای 45ت-ن سکنه است . (از فرهنگ جغرافی-ائی ای-ران ج 8).
-
گز تلیل
لغتنامه دهخدا
گز تلیل . [ گ َ ت ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سویره بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، واقع در 24 هزارگزی شمال باختری هندیجان و 3 هزارگزی شمال خاوری راه اتومبیل رو بندر معشور به هندیجان و دارای 20 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
گز خوانسار
لغتنامه دهخدا
گز خوانسار. [ گ َ زِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گزانگبین . این گونه در اطراف اصفهان و در شوره زارهای مردآباد کرج هم یافت میشود و گزانگبین میدهد و آن را طرفا نیز میخوانند.(درختان جنگلی کریم ساعی ص 198). از دو گونه گون درنواحی چارمحال و فریدن ...
-
گز دیوان
لغتنامه دهخدا
گز دیوان . [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کارواندر بخش خاش شهرستان زاهدان ، واقع در 57000گزی جنوب باختری خاش و 5000گزی شمال شوسه ٔ خاش به ایرانشهر و دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
گز زدن
لغتنامه دهخدا
گز زدن . [ گ َزْ زَ دَ ] (مص مرکب ) پیمودن به گز. (آنندراج ) (بهار عجم ) : ببالای عروس نعتت و قد سخن بافی فروغ مهرو مه را کلک فکرم گز به کالا زدچو کوته آمدند این هر دو سر کالا سخن بافی نی قندم مساحت بر گلستان مسیحا زد.حکیم زلالی خوانساری .
-
گز شاهی
لغتنامه دهخدا
گز شاهی . [ گ َ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام این درخت در بلوچستان گزلی و قوره گز و کِره میباشد و در بعضی از نقاط جنوب به گز شاهی مشهور است . (درختان جنگلی ایران تألیف دکتر ثابتی ص 147). و رجوع به درختان جنگلی کریم ساعی ص 198 شود.
-
گز صالح
لغتنامه دهخدا
گز صالح . [ گ َ زِ ل ِ ] (اِخ ) جز صالح . دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ، واقع در 44 هزارگزی جنوب سبزواران و 7 هزارگزی خاور راه فرعی کهنوج به سبزواران . هوای آن گرم و دارای 311 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آ...
-
گز علفی
لغتنامه دهخدا
گز علفی . [ گ َ زِ ع َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گزانگبین است . رجوع به این مدخل شود.
-
گز کردن
لغتنامه دهخدا
گز کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به گز پیمودن . (غیاث ) (آنندراج ). پیمودن . ذرع کردن : راه رو را باک از پست و بلند راه نیست آسمان پیموده ام اکنون زمین گز میکنم . جعفربیک ولد بهزاد (از آنندراج ).- خیابان گز کردن ، کوچه گز کردن ؛ بیهوده و بی مقصد ...