کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گزین خلق دنیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گزین خلق دنیا
لغتنامه دهخدا
گزین خلق دنیا. [ گ ُ ن ِ خ َ ق ِ دُ] (اِخ ) برگزیده ٔ مخلوقات . پیغمبر (ص ) : برگزین از کارها پاکیزگی و خوی نیک کز همه دنیاگزین خلق دنیا این گزید.ناصرخسرو.
-
واژههای مشابه
-
عزلت گزین
لغتنامه دهخدا
عزلت گزین . [ ع ُ ل َ گ ُ ] (نف مرکب ) عزلت گزیننده . آنکه عزلت و تنهائی و گوشه نشینی و خلوت را دوست میدارد. (ناظم الاطباء). گوشه نشین . معتزل . منزوی . || عابد و مرتاض . (آنندراج ). عزلت دوست . و رجوع به عزلت دوست شود.
-
گزین فروش
لغتنامه دهخدا
گزین فروش . [ گ َ ف ُ ] (نف مرکب ) ابریشم فروش . فروشنده ٔ ابریشم . (شعوری ج 2 ورق 289) : گزین فروش چو دیده دو زلف و گیسویش خجل شده ست همین از متاع بی رویش .ابوالمعالی (از شعوری ج 2 ورق 298).
-
گوشه گزین
لغتنامه دهخدا
گوشه گزین . [ ش َ / ش ِ گ ُ] (نف مرکب ) عزلت گزین و خلوت گزین . (ناظم الاطباء).
-
عداوت گزین
لغتنامه دهخدا
عداوت گزین . [ ع َ وَ گ ُ] (نف مرکب ) مخالف و ضد و بدخواه . (ناظم الاطباء).
-
عقل گزین
لغتنامه دهخدا
عقل گزین . [ ع َ گ ُ ] (ن مف مرکب )چیزی که پسندیده ٔ عقل باشد. (آنندراج ) : خدایگان صفتی کش خدای داد بهم سه چیز روح فزا و سه چیز عقل گزین .میرمعزی (از آنندراج ).
-
یکه گزین
لغتنامه دهخدا
یکه گزین . [ ی َک ْ ک َ /ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ گ ُ ] (ن مف مرکب ) سوار و جنگجوی بی همانند و برگزیده . یکه سوار : با دوازده هزار خونخوار یکه گزین از عقب خان موصوف ایلغار نمود. (مجمل التواریخ گلستانه ص 22). و رجوع به یکه سوار شود.
-
درم گزین
لغتنامه دهخدا
درم گزین . [ دِ رَ گ ُ ] (نف مرکب ) صراف . (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء).
-
دست گزین
لغتنامه دهخدا
دست گزین . [ دَ گ ُ ] (ن مف مرکب ) دست گزیده . منتخب . گلچین . بهگزین . هر چیز که آن راانتخاب کرده باشند. (آنندراج ) (برهان ) : خوشتر از صد نگارخانه ٔ چین نقش آن کارگاه دست گزین . نظامی (هفت پیکرص 77).- دست گزین کردن ؛ گزیدن . انتخاب کردن . اختیار ک...
-
مراحل گزین
لغتنامه دهخدا
مراحل گزین . [ م َ ح ِ گ ُ ] (نف مرکب ) کنایه از دائم السفرو کثیرالسفر که از منزلی به منزلی رود : صیدگری بود عجب تیزبین بادیه پیمای و مراحل گزین .نظامی .
-
ملامت گزین
لغتنامه دهخدا
ملامت گزین . [ م َ م َ گ ُ ] (نف مرکب ) ملامت گزیننده . اختیارکننده ٔ ملامت . طالب سرزنش : در کوی عشق دیوی و دیوانگی است عقل بس عقل کو ز عشق ملامت گزین گریخت .خاقانی .
-
به گزین
لغتنامه دهخدا
به گزین . [ ب ِه ْ گ ُ ] (ن مف مرکب ) انتخاب بر انتخاب راگویند یعنی از چیزهای گزیده بهترها را باز بگزینند.(انجمن آرا) (آنندراج ). چیزهای سره و نیکو که از چیزهای سره بگزینند. (برهان ) (از جهانگیری ). چیزهای نیکو که برگزیده و منتخب باشد. (رشیدی ). انتخ...
-
جراحت گزین
لغتنامه دهخدا
جراحت گزین . [ ج ِ ح َ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه جراحت برگزیند. کسی که جراحت دار شدن را ترجیح دهد. جراحت دوست : جراحت گزین را به مرهم چکار. طالب آملی (از آنندراج ).|| عاشقی که از تیر مژگان چشم معشوق ، ریش ریش و مجروح باشد. (ناظم الاطباء).
-
خلوت گزین
لغتنامه دهخدا
خلوت گزین . [ خ َل ْ وَ گ ُ ] (نف مرکب ) خلوت نشین . منزوی . آنکه خلوت اختیار کند. (یادداشت بخط مؤلف ). گوشه نشین . مجرد. (ناظم الاطباء).