کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گزینگونه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گزین
لغتنامه دهخدا
گزین . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سومار شهرستان قصرشیرین واقع در 3000 گزی جنوب باختری سومار، کنار رودخانه ٔ کنگیر و 4000گزی مرز عراق . هوای آن گرم و دارای 140 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ کنگیر تأمین میشود. محصول آن غلات ، لبنیات ، برنج ، مخت...
-
گزین
لغتنامه دهخدا
گزین . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بم پشت شهرستان سراوان ، واقع در 90000 گزی جنوب خاوری سراوان نزدیک مرز پاکستان . هوای آن گرم و دارای 150 سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . ساکنی...
-
گزین
لغتنامه دهخدا
گزین . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نفت سفید بخش هفتگل شهرستان اهواز واقع در 23هزارگزی شمال باختری هفتگل ، کنار راه شوسه ٔ هفتگل به نفت سفید. هوای آن گرم و دارای 500 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ شور بوسیله ٔ لوله تأمین میشود. محصول آن غلات...
-
گزین
لغتنامه دهخدا
گزین . [ گ َ ] (ص نسبی ) منسوب به درخت گز. تیری که از چوب گز سازند : بخوردی یکی چوبه تیر گزین نهادی سر خویش بر پیش زین .فردوسی .
-
گزین
لغتنامه دهخدا
گزین . [ گ ُ ] (ن مف ) گزیده . انتخاب کرده شده . (از برهان ). منتخب و پسندیده . (آنندراج ) (غیاث ) : عبدالرحمن قصری گفت : ای مردمان من برادرش عبدالرحمن را ببینم او گزین ایشان است . گفتند: نیک آمد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).ای شهریار راستین ای پادشا...
-
گونه
لغتنامه دهخدا
گونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) عارض و رخساره که به عربی خد گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). مجازاً رخسار و چهره را گویند. (انجمن آرا). هریک از برجستگی دو جانب روی آدمی . (یادداشت مؤلف ). دو طرف صورت . لپ ...
-
گونه
لغتنامه دهخدا
گونه . [ ن ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک . واقع در 16000 گزی شمال خاوری فرمهین و 16هزارگزی راه عمومی . دامنه و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 440 تن است . آب آن از قنات و رودخانه ٔ محلی تأمین میگردد. محصولات آن غلات ، ب...
-
گونه گونه
لغتنامه دهخدا
گونه گونه . [ن َ / ن ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) رنگارنگ . (انجمن آرای ناصری ذیل ماده ٔ گون ). گوناگون . لونالون . ملون به الوان . از هر لون . از هر رنگ . رنگهای مختلف : ز هر گونه گونه درخشان درفش جهانی شده سرخ و زرد و بنفش . فردوسی . || اقسام مختلف . (ن...
-
عزلت گزین
لغتنامه دهخدا
عزلت گزین . [ ع ُ ل َ گ ُ ] (نف مرکب ) عزلت گزیننده . آنکه عزلت و تنهائی و گوشه نشینی و خلوت را دوست میدارد. (ناظم الاطباء). گوشه نشین . معتزل . منزوی . || عابد و مرتاض . (آنندراج ). عزلت دوست . و رجوع به عزلت دوست شود.
-
گزین کردن
لغتنامه دهخدا
گزین کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انتخاب کردن . برگزیدن . گزیدن . اصطفاء : ز لشکر گزین کرد پنجه هزارسوار و پیاده همه نامدار. فردوسی .گزین کرد شمشیرزن سی هزارهمه نامدار از در کارزار. فردوسی .گزین کرد ازیشان ده و دو هزارسواران اسب افکن نامدار. فردو...
-
گزین فروش
لغتنامه دهخدا
گزین فروش . [ گ َ ف ُ ] (نف مرکب ) ابریشم فروش . فروشنده ٔ ابریشم . (شعوری ج 2 ورق 289) : گزین فروش چو دیده دو زلف و گیسویش خجل شده ست همین از متاع بی رویش .ابوالمعالی (از شعوری ج 2 ورق 298).
-
گوشه گزین
لغتنامه دهخدا
گوشه گزین . [ ش َ / ش ِ گ ُ] (نف مرکب ) عزلت گزین و خلوت گزین . (ناظم الاطباء).
-
عداوت گزین
لغتنامه دهخدا
عداوت گزین . [ ع َ وَ گ ُ] (نف مرکب ) مخالف و ضد و بدخواه . (ناظم الاطباء).
-
عقل گزین
لغتنامه دهخدا
عقل گزین . [ ع َ گ ُ ] (ن مف مرکب )چیزی که پسندیده ٔ عقل باشد. (آنندراج ) : خدایگان صفتی کش خدای داد بهم سه چیز روح فزا و سه چیز عقل گزین .میرمعزی (از آنندراج ).
-
یکه گزین
لغتنامه دهخدا
یکه گزین . [ ی َک ْ ک َ /ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ گ ُ ] (ن مف مرکب ) سوار و جنگجوی بی همانند و برگزیده . یکه سوار : با دوازده هزار خونخوار یکه گزین از عقب خان موصوف ایلغار نمود. (مجمل التواریخ گلستانه ص 22). و رجوع به یکه سوار شود.