کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گزان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گزان
لغتنامه دهخدا
گزان . [ گ َ ] (نف ، ق ) گزنده . در حال گزیدن : دهقان بتعجب سرانگشت گزانست کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار. منوچهری .گفت نی من خود پشیمانم از آن دست خود خایان و انگشتان گزان . مولوی .نقش آب است ار وفا خواهی از آن بازگردی دستهای خود گزان .مولوی ...
-
گزان
لغتنامه دهخدا
گزان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 12000گزی باختر حسین آباد و گزان پایین کنار راه فرعی حسین آباد به بانچوب . هوای آن سرد و دارای 350 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصول آن ...
-
واژههای مشابه
-
گزان بالا
لغتنامه دهخدا
گزان بالا. [ گ َ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. هوای آن معتدل و دارای 12 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و میوه ها، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو ا...
-
گزان بند
لغتنامه دهخدا
گزان بند. [ گ ِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 14 هزارگزی شمال باختری ورزقان و 6 هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر. هوای آن معتدل دارای 309 تن سکنه است . آب آنجااز چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات حبوبات ،...
-
دست گزان
لغتنامه دهخدا
دست گزان . [ دَ گ َ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال گزیدن دست . || گزنده ٔ دست : ز آفت بیدبرگ باد خزان شاخ پربرگ بید دست گزان .نظامی .
-
خانه گزان
لغتنامه دهخدا
خانه گزان . [ ن ِ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهر آسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، واقع در 56 هزارگزی جنوب ساردوئیه و 10 هزارگزی خاور راه مالرو جیرفت - ساردوئیه . ساکنین آن از طایفه ٔ سلیمانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
دره گزان پائین
لغتنامه دهخدا
دره گزان پائین . [ دَرْ رَ گ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش مرکزی شهرستان بیرجند واقع در 31هزارگزی شمال باختری بیرجند، با285 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . مزرعه ٔ سرآسیاب جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
خایان
لغتنامه دهخدا
خایان . (نف ، ق ) در حال خاییدن : برفتم دست و لب خایان که یارب چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد. خاقانی .گفت نی من خود پشیمانم از آن دست خود خایان و انگشتان گزان .مولوی .
-
شیفته وار
لغتنامه دهخدا
شیفته وار. [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دیوانه وار. (یادداشت مؤلف ) : مطربان بینم گریان و ده انگشت گزان رودها بر سر و بر روی زده شیفته وار. فرخی .برفت یار من و من نژند و شیفته واربه باغ رفتم با درد و داغ رفتن یار.فرخی .
-
مهمیران
لغتنامه دهخدا
مهمیران . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس در 48هزارگزی شمال خاوری بندرعباس و 3هزارگزی راه فرعی بندرعباس به میناب با 100 تن سکنه . راه آن مالرو و آب آن از رودخانه و چاه است . مزارع محمد احمدی و شه گزان جزو این ده است ....
-
گز وافره
لغتنامه دهخدا
گز وافره . [ گ َ زِ ف ِ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گز شاه اصفهانیه . نوعی گز (واحد طول ) : حسن تحتاج ... گزان «نهاوند» ناقص گردانید و در نقصان آن با ایشان میل و حیف کرد و این گز خلاف گز وافره است که آن را گز شاه اصفهانیه میگویند. (تاریخ قم ص 1...
-
حسین آباد
لغتنامه دهخدا
حسین آباد. [ ح ُ س ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان سنندج . این دهستان در شمال شهر سنندج واقع و محدود است از طرف شمال به بخش دیواندره از شمال خاور به دهستان نجف آباد از خاور دهستان خسروآباد از جنوب خاور دهستان ییلاق از جنوب دهستان ح...
-
بیدبرگ
لغتنامه دهخدا
بیدبرگ . [ بی ب َ ] (اِ مرکب ) برگ درخت بید. (فرهنگ فارسی معین ) : ز سهم خدنگ تو وان بیدبرگ بلرزد حسود تو چون بیدبرگ . (از شرفنامه ٔمنیری ). || نوعی از پیکان تیر باشد شبیه به برگ بید. (برهان ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ...