کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرینده
لغتنامه دهخدا
گرینده . [ گ ِ ی َ دَ / دِ ] (نف ) اشکریز.آنکه از دیده اشک ریزد. آنکه گریه کند : بختم آوخ که طفل گرینده است که به هر لحظه روش می بشود. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 169).چو از چشم گرینده ٔ اشکباربر آن خوابگه کرد لختی نثار. نظامی .ای بی رخ تو چو لاله ز...
-
جستوجو در متن
-
ابکی
لغتنامه دهخدا
ابکی . [ اَ کا ] (ع ن تف ) گرینده تر.
-
هغهغ
لغتنامه دهخدا
هغهغ. [ هَِ هَِ ] (اِ صوت ) حکایت صوتی است که پس از گریه افتد گرینده را. (یادداشت مؤلف ).- هغهغ کردن ؛ با صدای خفیف و گرفته گریستن .
-
باکیة
لغتنامه دهخدا
باکیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث باکی . گریان . گرینده . ج ، باکیات . رجوع به باکی و با» و بکی شود.
-
معتول
لغتنامه دهخدا
معتول . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) گرینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). گریه کننده و ناله کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتوال شود.
-
باک
لغتنامه دهخدا
باک . [ ک ِن ْ ] (ع ص ) اسم فاعل از بُکاء و بکی . که روان بود اشک از دیدگان او از اندوه . ج ، بُکاة، بُکی ّ. (از اقرب الموارد). باکی . گریان . گرینده . گریه کننده . رجوع به باکی و بکاء و بُکی شود.
-
بکاء
لغتنامه دهخدا
بکاء. [ ب َ ک ْ کا ] (ع ص ) بسیار گریه کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بسیارگرینده . سخت گرینده . بَکّی ْ. (منتهی الارب ). و رجوع به بکی شود.
-
باکی
لغتنامه دهخدا
باکی . (ع ص ) باک . نعت فاعلی از بکی و بُکاء. گرینده از اندوه چنانکه اشک جاری شود. ج ، بُکاة. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). گریه کننده . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گرینده . (مهذب الاسماء). آنکه بر کسی ستایش گویان گریه کند. (ناظم ...
-
جشاش
لغتنامه دهخدا
جشاش . [ ج َش ْ شا ] (ع ص )صیغه ٔ مبالغه است از مصدر جَش ّ. بسیار کوبنده و شکننده . || بسیار زننده با عصا. (اقرب الموارد). || آردکننده ٔ گندم . (منتهی الارب ). || پاک کننده ٔ جا و مکان . || پاک کننده ٔ چاه . مقنی . چاه کن . || گرینده . اشک بارنده . |...
-
منتحب
لغتنامه دهخدا
منتحب .[ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) سخت گرینده و آوازبردارنده در گریه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سخت گریه کننده و آنکه با بانگ بلند گریه می کند. (ناظم الاطباء). || سخت دم زننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه س...
-
جش
لغتنامه دهخدا
جش . [ ج َش ش ] (ع مص ) کوفتن . شکستن . (غیاث ) (بحر الجواهر) (المنجد). || زدن با عصا. (المنجد). || آرد کردن گندم . کبیده کردن گندم . بلغور کردن گندم . (زوزنی ). || پاک کردن و روفتن چاه . روفتن خس و خاشاک از چاه . || روفتن و پاک کردن جای و مکان . (آن...
-
تلخناک
لغتنامه دهخدا
تلخناک . [ ت َ ] (ص مرکب ) بسیار تلخ و دارای تلخی .(ناظم الاطباء). ناگوار. سخت و رنج آمیز : جهان زهر است و خوی تلخناکش به کم خوردن توان رست از هلاکش . نظامی .گلابم گر کنم تلخی چه باک است گلاب آن به که او خود تلخناک است . نظامی .این شربت اگرچه تلخناک ...
-
منفضخ
لغتنامه دهخدا
منفضخ . [ م ُ ف َ ض ِ ] (ع ص ) جراحت گشاده و فراخ . (آنندراج ). گشاده و فراخ شده از جراحت و جز آن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دلو آب ریزان . (آنندراج ). دلو آب ریخته شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد...
-
نصیرالدین
لغتنامه دهخدا
نصیرالدین .[ ن َ رُدْ دی ] (اِخ ) محمودبن المظفربن ابی توبه ، ملقب به نظام الملک ، ظهیرالاسلام ، بهاءالدوله ، کافی الملک ،عین خراسان و نصیرالدین مکنی به ابوالقاسم ، از شعراو فضلای قرن ششم و از مشاهیر وزرای سلطان سنجر سلجوقی است . در سال 521 به وزارت ...