کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گریم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گریم
لغتنامه دهخدا
گریم . [ گ ِ ] (اِخ ) ویلهلم . نویسنده ٔ آلمانی که در هانو به دنیا آمده است . (1786 - 1859م .). مصنف حکایات ملی آلمان است . درین کار برادرش ژاکب (یعقوب ) (1785 - 1863م .) با وی همکاری کرده است . او موجد فقه اللغه ٔ زبان آلمانی است و فرهنگی آلمانی را ...
-
گریم
لغتنامه دهخدا
گریم . [ گ ِ ] (اِخ ) فریدریش ملشیور بارن فُن . عالم ادبیات و ناقد آلمانی متولد در راتیسبون دوست مادام دپینه . مکاتبات ادیبانه ای که از او باقیمانده بسیار سودمند است (1723 - 1807م .).
-
گریم
لغتنامه دهخدا
گریم . [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم ، واقع در 28000گزی جنوب باختری بم و 12000گزی جنوب شوسه ٔ بم به کرمان . هوای آن معتدل و دارای 239 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله د...
-
واژههای مشابه
-
گریم کردن
لغتنامه دهخدا
گریم کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (مرکب از گریم فرانسه و مصدرِ کردن فارسی ) چین انداختن به چیزی . بزک کردن . آرایش دادن . آراستن کسی را. به شکلی درآوردن .
-
جستوجو در متن
-
غریم
لغتنامه دهخدا
غریم . [ غ ِ ] (اِخ ) (هوبرت ...) معرب گریم . (از اعلام المنجد). رجوع به گریم شود.
-
گلخن گر
لغتنامه دهخدا
گلخن گر. [ گ ُ خ َ گ َ ] (ص مرکب ) گلخن تاب . آنکه گلخن روشن کند. تونتاب : گرم رو سردچو گلخن گریم سردپی گرم چو خاکستریم . نظامی (مخزن الاسرار).رجوع به گلخن تاب شود.
-
پخن
لغتنامه دهخدا
پخن . [ پ َ خ َ ] (اِ) بانگ . (فرهنگ اسدی ). آواز. || بانگ یخ بود [ کذا ] . عسجدی گوید (کذا) : من زارتر گریم همانا که اوخاموش گرید زار و من با پخن (کذا).(فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ).
-
ظماء
لغتنامه دهخدا
ظماء. [ ظِ ] (ع ص ) ظماء بودن فصوص اسب ؛ بندهای آن سست و فروهشته و پرگوشت نبودن . || (مص ) تشنه یا سخت تشنه شدن . ظماءَة. || (اِمص ) ظِما. تشنگی : مرا چو تیغ دهد آب ، آبگون گردون هرآنگهی که بنالم به پیش او ز ظماچو تیغ نیک بتفساندم ز آتش دل در آب دیده...
-
ندائی هروی
لغتنامه دهخدا
ندائی هروی . [ ن ِ ی ِ هََ / هَِ رَ ] (اِخ ) سلطان محمد، معروف به حافظ و متخلص به ندائی . از شعرای قرن نهم هرات و معاصر سلطان حسین میرزا بایقراست . او راست :کاش دوزد همدمی چاک گریبان مراکآتش دل می نماید سوز پنهان مرا.ساعتی از گریه چشم تر نیاساید مراب...
-
ناصر نجفی
لغتنامه دهخدا
ناصر نجفی . [ ص ِ رِ ن َج َ ] (اِخ ) (شیخ ...) از شاعران قرن دوازدهم و معاصران لطفعلی بیک آذر است ، در نجف متولد شد و در اصفهان نشأت یافت و به روایت مؤلف تذکره ٔ روز روشن به عهدسلطنت نادرشاه وی از نجف به اصفهان آمد. او راست :همی گریم به بزم او چو ش...
-
مادرمرده
لغتنامه دهخدا
مادرمرده . [ دَ م ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کسی که مادرش مرده باشد. کسی که در سوک مادرش غمگین و دل افسرده باشد : مرا بگذار تا گریم بدین روزتو مادرمرده را شیون میاموز.نظامی .|| کلمه ای است اظهار شفقت را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترکیبی است که در مق...
-
برزم
لغتنامه دهخدا
برزم . [ ب َ زَ / ب َ رَ ] (اِخ ) نام قلعه ای برکنار آمو. بَرْزَم ، صاحب برهان این کلمه را بر وزن گریم گوید ولی از بیت ذیل سوزنی مستفاد میشود که بَرَزم . بر وزن طرشت است . (یادداشت مؤلف ) : امیر خوارزم عبدالملک بن هرثمة با وی [ با شریک بن شیخ ] تبعت...
-
دیرگه
لغتنامه دهخدا
دیرگه . [ گ َه ْ ] (ق مرکب ) مخفف دیرگاه . مدتی طویل : اگرچه دیرگه از خدمت تو بودم دورنرفته بودم جایی که عیبی آید از آن . فرخی .بدی دیر گه کان کمان پیش شاه کشیدستمی بر امید تو ماه . اسدی .- از دیرگه باز ؛ از زمانی دراز. از مدتی پیش : درست از گمان من ...