کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گریز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آدمی بدور
لغتنامه دهخدا
آدمی بدور. [ دَ ب ِ ] (ص مرکب ) مردم گریز. یالقوزک . آنکه معاشرت مردم خوش ندارد.
-
گریزاگریز
لغتنامه دهخدا
گریزاگریز. [ گ ُ گ ُ ] (اِ مرکب ) گریز پی در پی . گریز به شتاب و بدون درنگ : با کفش این چشمه ٔ سیماب ریزخوانده چو سیماب گریزاگریز. نظامی .ستیزنده از تیغ سیماب ریزچو سیماب کرده گریزاگریز.نظامی .
-
معلندد
لغتنامه دهخدا
معلندد. [ م ُ ل َ دَ / م ُ ل َ دِ ] (ع اِ) چاره و گریز و یقال مالی عنه معلندد؛ ای بُدّ. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المیحط). چاره و گریز. (آنندراج ).
-
ظله ساختن
لغتنامه دهخدا
ظله ساختن . [ ظُل ْ ل َ / ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) تعویل . (تاج المصادر بیهقی ). باران گریز ساختن .
-
گاز
لغتنامه دهخدا
گاز. (اِ) بمعنی گاه است : گر کند هیچ گاز وقت گریزخیز ناگه به کوشش اندرمیز.خسروی .
-
زوب
لغتنامه دهخدا
زوب . [ زَ ] (ع مص ) بیرون آمدن از روی گریز. || روان گردیدن آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
غولانیدن
لغتنامه دهخدا
غولانیدن . [ دَ ] (مص ) گریزانیدن و هزیمت فرمودن . به گریز و هزیمت واداشتن . (از ناظم الاطباء)
-
هیچ گاه
لغتنامه دهخدا
هیچ گاه . (ق مرکب ) هیچ وقت . هرگز : گر کند هیچ گاه قصد گریزخیز ناگه به گوشش اندر میز.خسروی .
-
شبیم
لغتنامه دهخدا
شبیم . [ ش َ ] (اِ) گریختن باشد (؟) (برهان ). گریز (؟) (فرهنگ جهانگیری ) : چون بپیچد چو مارنیزه ٔ اوجان دشمن کند گریغشبیم .عنصری .
-
ناآمیختن
لغتنامه دهخدا
ناآمیختن . [ ت َ ] (مص منفی ) نیامیختن . معاشرت نکردن . رفت و آمد نکردن . انس و الفت نگرفتن . مردم گریز بودن . مقابل آمیختن . رجوع به آمیختن شود.
-
ناآمیزگار
لغتنامه دهخدا
ناآمیزگار. (ص مرکب ) حوشی . (منتهی الارب ). غیرمأنوس و بی الفت . (ناظم الاطباء). مردم گریز. که با دیگران آمیزش ندارد.
-
مردم به دور
لغتنامه دهخدا
مردم به دور. [ م َ دُ ب ِ ] (ص مرکب ) مردم گریز. یالقوزک . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مطیر
لغتنامه دهخدا
مطیر. [ م َطْ ی َ ] (ع اِ) گریز و فرار. || کل مطیر؛ هر طرف . (ناظم الاطباء).
-
بلصام
لغتنامه دهخدا
بلصام . [ ب ِ ] (ع مص ) گریختن . (آنندراج ). گریز وفرار. (ناظم الاطباء). بلصمة. و رجوع به بلصمة شود.
-
دباءة
لغتنامه دهخدا
دباءة. [ دَ ءَ ] (ع اِ) گریز. (منتهی الارب ). فرار. (اقرب الموارد).