کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گریزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گریزی
لغتنامه دهخدا
گریزی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرنوبالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 48هزارگزی شمال باختری طیبات . هوای آن معتدل و دارای 247 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و بنشن و شغل اهالی زراعت و...
-
واژههای مشابه
-
مردم گریزی
لغتنامه دهخدا
مردم گریزی . [ م َ دُ گ ُ ] (حامص مرکب ) گوشه گیری . اعتزال . عمل مردم گریز. رجوع به مردم گریز شود.
-
جستوجو در متن
-
ناآمیزگاری
لغتنامه دهخدا
ناآمیزگاری . (حامص مرکب ) حوشیت . مردم گریزی .
-
مردم به دوری
لغتنامه دهخدا
مردم به دوری . [ م َ دُ ب ِ ] (حامص مرکب ) مردم گریزی . (یادداشت مرحوم دهخدا). عمل مردم بدور.
-
مردم رمی
لغتنامه دهخدا
مردم رمی . [ م َ دُ رَ ] (حامص مرکب ) مردم گریزی . رمندگی : جوانمردی شیر با آدمی ز مردم رمی دان نه از مردمی .نظامی .
-
دلظی
لغتنامه دهخدا
دلظی . [ دِ ل َ ظا ] (ع ص ) کسی که می گریزی از وی و به جنگ وی ایستادن نتوانی ، مذکر و مؤنث در آن یکسان است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کوتزبو
لغتنامه دهخدا
کوتزبو. [ کُت ْ زِ ] (اِخ ) آوگوست فُن . نویسنده ٔ آلمانی (متولد1761 در وایمار و مقتول به سال 1819 م .) وی مؤلف درام «مردم گریزی و پشیمانی » می باشد. کوتزبو به دست مردی تبعیدی با خنجر کشته شد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کملکان
لغتنامه دهخدا
کملکان . [ ک َ م َ ] (اِ) جوی کوچک . (برهان ) (ناظم الاطباء). جوی خرد. (آنندراج )(فرهنگ فارسی معین ) (فرهنگ رشیدی ). || قطره ٔ آب . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). و بعضی بمعنی قطره ٔ آب گفته اند. مولوی گوید : می گریزی از پشه در کژدمی می گری...
-
گرم خیزی
لغتنامه دهخدا
گرم خیزی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) کنایه از زود بیدار شدن و سحرخیزی : ور سوخته ای ز گرم خیزی از سوختگان چرا گریزی ؟ نظامی .رجوع به گرم خیز شود. || جلدی . چابکی . تیزتکی : پری را میگرفت از گرم خیزی بچشم دیو درمیشد ز تیزی . نظامی .رجوع به گرم خیز شود.
-
گریز زدن
لغتنامه دهخدا
گریز زدن . [ گ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) گفتاری را منتهی به موضوع دیگر که مقصود بالذات بود کشانیدن . همیشه سخن را بمطلوب خود منتهی کردن . مطلبی را به مطلب دیگر پیوستن با تناسب . به تناسبی بگفتار دیگر پرداختن چنانکه روضه خوانان از حکایتی به واقعه ٔ کربلا ی...
-
دیوانه کردن
لغتنامه دهخدا
دیوانه کردن . [ ن َ /ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تباه خرد کردن . ناقص عقل ساختن . تجنین . اجنان . تخبط. (ترجمان القرآن ) : دیوانه کنی و پس گریزی هشیار نه ای مگر که مستی . خاقانی .گفتم بگوشه ای بنشینم چو عاقلان دیوانه ام کند چو پریوار بگذرد. سعدی .پیش پدر...
-
بیروزن
لغتنامه دهخدا
بیروزن . [ رَ / رُو زَ ](ص مرکب ) (از: بی + روزن ) بدون منفذ. بدون سوراخ .- خانه یا قبه یا گنبد بی روزن ؛ فلک .آسمان : نیستی آگه که بروزی رسدهر که درین خانه ٔ بیروزنست . ناصرخسرو.چند گریزی ز حواصل درین قبه ٔ بیروزن و باب ای غراب . ناصرخسرو.گر آستان ...
-
پرورده ٔ مرغ
لغتنامه دهخدا
پرورده ٔ مرغ . [ پ َرْ وَ دَ / دِ ی ِ م ُ ] (اِخ ) یا مرغ پرورده ، کنایه از زال زر پدر رستم است : تو این بنده ٔ مرغ پرورده رابزاری و خواری برآورده را. فردوسی .که پرورده ٔ مرغ بیدل شده ست ز آب مژه پای در گل شده ست . فردوسی .چو پرورده ٔ مرغ باشد بکوه ف...