کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرگین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جربناک
لغتنامه دهخدا
جربناک . [ ج َ رَ ] (ص مرکب ) گرگین . (ناظم الاطباء).
-
جرب
لغتنامه دهخدا
جرب . [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِجَرَب ، به معنی گرگین . || ج ِ جِراب ، به معنی انبان و خنور. || ج ِ اَجْرَب ، به معنی گرگین . (از منتهی الارب ). رجوع به کلمات مزبورشود.
-
صلخاء
لغتنامه دهخدا
صلخاء. [ ص َ ] (ع ص ) ناقة صلخاء؛ شتر گرگین . (منتهی الارب ). رجوع به صَلخی شود.
-
صلخی
لغتنامه دهخدا
صلخی . [ ص َ خا ] (ع ص ) ابل صلخی ؛ شتران گرگین . (منتهی الارب ). رجوع به صَلخاء شود.
-
طلاة
لغتنامه دهخدا
طلاة. [ طُ ] (ع اِ) شتر ماده ٔ گرگین . || لته پاره ای که بدان شتر را مالند. طلیاء. (منتهی الارب ).
-
توقیس
لغتنامه دهخدا
توقیس . [ ت َ ] (ع مص ) خداوند شتران گرگین شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
موقسة
لغتنامه دهخدا
موقسة. [ م ُ وَق ْ ق َ س َ ] (ع ص ) ابل موقسة؛ شتران گَرگین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
موقوس
لغتنامه دهخدا
موقوس . [ م َ ] (ع ص ) شتر گَرگین . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مجرب
لغتنامه دهخدا
مجرب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) صاحب شتران گرگین . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اخوق
لغتنامه دهخدا
اخوق . [ اَ وَ ] (ع ص ) مرد یک چشم . || فراخ ، چنانکه حلقه . || گرگین ، چنانکه شتر. مؤنث : خَوْقاء. ج ، خوق .
-
خضخاض
لغتنامه دهخدا
خضخاض . [ خ َ ] (ع اِ) نوعی از قطران که به شتر گرگین مالند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
لاد
لغتنامه دهخدا
لاد. (اِخ ) نام شهر لار بوده است در قدیم و این زمان دال براء تبدیل یافته . (برهان ) : سپاهان به گودرز کشواد دادبه گرگین میلاد هم لاد داد. فردوسی .و چون مشهور است که ملک لار گرگین میلاد و اولاد او داشتند دور نیست که لاد عبارت از ملک لار باشد. (آنندراج...
-
میلاد
لغتنامه دهخدا
میلاد. (اِخ ) نام پهلوان ایران . (غیاث ). نام یکی از پهلوانان ایران که پدر گرگین بود. (ناظم الاطباء). نام پدر گرگین بوده . (انجمن آرا). نام یکی از پهلوانان ایران که چون کیکاووس به مازندران رفت ایران رابه او سپرد و گرگین پسر اوست . (برهان ) : ترا ایزد...
-
عرور
لغتنامه دهخدا
عرور. [ ع ُ ] (ع مص ) گرگین شدن شتران . (از منتهی الارب ). عرت الابل ؛ گر و اجرب شدند شتران . (از اقرب الموارد). عَرّ. رجوع به عر شود.
-
کحیل
لغتنامه دهخدا
کحیل . [ ک ُ ح َ ] (ع اِ) نفت یا قطران که بر شتران گرگین مالند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قطران . (مهذب الاسماء).