کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرگین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرگین
لغتنامه دهخدا
گرگین . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین واقع در 16 هزارگزی قزوین . هوای آن سردسیر و دارای 248 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه در بهار و از رود محلی تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی انگور و بادام بنشن و شغل اهالی زراعت و گلی...
-
گرگین
لغتنامه دهخدا
گرگین . [ گ َ ] (ص مرکب ) (از: گر + گین پسوند اتصاف ) مخفف آن گرگن است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). شخصی را گویندکه صاحب گر باشد یعنی جرب داشته باشد چه گین بمعنی صاحب هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). اجرب . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ) (زمخشری ). جرباء...
-
گرگین
لغتنامه دهخدا
گرگین . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خبر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 72000گزی جنوب باختری بافت و 3000گزی جنوب راه فرعی دشت آب و دشت بر. هوای آن سرد ودارای 250 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراع...
-
گرگین
لغتنامه دهخدا
گرگین . [ گ ُ ] (اِخ ) نام پهلوانی است ایرانی . (برهان ). نام پهلوانی بوده پسر میلاد نام ایرانی که آن را گرگین میلاد میگفته اند و به گرگ منسوب داشته اند یعنی به حدت و قوت گرگ است و در جنگ گرازان با بیژن گیو غدر کرده اما وقتی از جانب پادشاه ایران به ح...
-
گرگین
لغتنامه دهخدا
گرگین . [ گ ُ ] (اِخ ) یکی از امرای شاه منصور (از خاندان آل مظفر) که در موقعی که به یزد حمله کرد مقتول شد. (تاریخ عصر حافظ ج 1 چ غنی ص 424).
-
گرگین
لغتنامه دهخدا
گرگین . [ گ ُ ](اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار واقع در 15000گزی جنوب خاور حسن آباد سوگند و 3000گزی شمال راه فرعی بیجار - زنجان . هوای آن سرد و دارای 590 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و دیم و انگور و لبنیات و ...
-
گرگین
لغتنامه دهخدا
گرگین .[ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان واقع در 1000گزی جنوب خاوری رفسنجان و کنار شوسه ٔ رفسنجان به کرمان . هوای آن سرد و دارای 150 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پسته و تریاک و پنبه و شغل اها...
-
واژههای مشابه
-
گرگین در
لغتنامه دهخدا
گرگین در. [ گ ُ دَ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان واقع در 38000گزی شمال سنقر و کنار راه فرعی سنقر به قروه . هوای آن سرد و دارای 135 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و تریاک و قلمس...
-
گرگین شدن
لغتنامه دهخدا
گرگین شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گر پیدا کردن . جرب گرفتن . عر. عرور. (منتهی الارب ).
-
گرگین لاری
لغتنامه دهخدا
گرگین لاری . [ گ ُ ن ِ ](اِخ ) از حکام ولایات اطراف کرمان که گویند از نسل گرگین میلاد است . وی بندگی و فرمانبرداری امیرتیمور راپذیرفت . (از تاریخ عصر حافظ دکتر غنی ج 1 ص 385).
-
گرگین آباد
لغتنامه دهخدا
گرگین آباد. [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان واقع در 87000گزی شمال باختری راور، کنار راه فرعی راور به یزد. دارای 3 خانوار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گرگین خان
لغتنامه دهخدا
گرگین خان . [ گ ُ ] (اِخ ) گرگین خان گرجی ملقب به شاه نوازخان در زمان شاه سلطان حسین به حکومت قندهار منصوب شد و در آنجا سؤسلوک از خود نشان داد. مردم قندهار و طایفه ٔ افغان از سؤسلوک او بستوه آمدند. میرویس افغان به وکالت افاغنه ٔ قندهار برای شکایت ب...
-
جستوجو در متن
-
آزپیشه
لغتنامه دهخدا
آزپیشه . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) حریص :برفتند [ گرگین و بیژن ] هر دو براه درازیکی آزپیشه [ گرگین ]یکی کینه ساز.فردوسی .