کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گروگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گروگان
لغتنامه دهخدا
گروگان . [ گ ِ رَ / رُو ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرهون . (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (جهانگیری ). رهینه . (مهذب الاسماء). شی ٔ یا شخصی که در مقابل وام یا برای اطمینان خاطر به رهن گذارند. چیزی که به گرو گذاشته میشود : ولیکن مراگروگان...
-
گروگان
لغتنامه دهخدا
گروگان . [ گ ُ ] (اِ) آلت تناسل . (برهان ). قضیب . (آنندراج ). کیر و لند. (جهانگیری ). کیر. نره ٔ مرد که آلت تناسل باشد : چیزی بر من نیست ز دو چیز عجب ترهرچند عجبهای جهان است فراوان از پیر جهان گشته ٔ ناگشته مهذب وز کودک می خورده ٔ ناخورده گروگان . د...
-
واژههای مشابه
-
گروگان بردن
لغتنامه دهخدا
گروگان بردن . [ گ ِ رَ / رُوب ُ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به گرو همراه خود بردن . شخصی را بعنوان گروگان همراه خویش بردن : بشد زنگه با نامور شهریارگروگان ببرد از در شهریار.فردوسی .
-
گروگان خواستن
لغتنامه دهخدا
گروگان خواستن . [ گ ِ رَ / رُو خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) چیزی را به رهن طلبیدن . تقاضای رهن کردن . کسی را طلبیدن تا به گرو نزد خود نگاه دارند : گروگان همی خواهد از شهریارچو خواهی که برگردد از کارزار.فردوسی .
-
گروگان فرستادن
لغتنامه دهخدا
گروگان فرستادن . [ گ ِ رَ / رُو ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به رهن برای کسی فرستادن : چو هر سه بدین نامدار انجمن فرستی گروگان بنزدیک من . فردوسی .وز آن پس که آن کرده باشیم نیزگروگان فرستیم و هر گونه چیز. فردوسی .رجوع به گرو شود.
-
گروگان کردن
لغتنامه دهخدا
گروگان کردن . [ گ ِ رَ / رُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) به گرو سپردن چیزی یا کسی را : همان نیز با باژ فرمان کنیم زخویشان فراوان گروگان کنیم . فردوسی .از من خسیس تر که بود در جهان گر تن به نان چو گربه گروگان کنم . ناصرخسرو.تو آن جوادی شاها که آز گیتی راسخاوت...
-
گروگان دادن
لغتنامه دهخدا
گروگان دادن . [ گ ِ رَ / رُو دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به گرو سپردن . چیزی را به رهن کسی دادن : بیک تن ده از روم تاوان دهی روان را و جان راگروگان دهی .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
گروکان
لغتنامه دهخدا
گروکان . [ گ ِ رَ / رُو ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صورتی و تلفظی از گروگان . رجوع به گروگان (بهمه ٔ معانی ) شود.
-
رهینه
لغتنامه دهخدا
رهینه . [ رَ ن َ ] (ع ص ، اِ) رهینة. مؤنث رهین . مرهونه . زن گروی . زن گروگان . || گروی . گروگان . وثیقه . (یادداشت مؤلف ). گرو. (دهار). آنچه گرو گذاشته شود. (از اقرب الموارد). گروگان . (مهذب الاسماء). گروی . و مذکر و مؤنث در وی یکسان است ، و از آ...
-
گرو نهادن
لغتنامه دهخدا
گرو نهادن . [ گ ِ رَ / رُ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رهن گذاشتن . گروگان کردن : گفت همره را گرو نه پیش من ورنه قربانی تو اندر کیش من . مولوی .هدیه ٔ شاعر چه باشد شعر نوپیش محسن آرد و بنهد گرو. مولوی .رجوع به گرو شود.
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن علقمةبن کلدة از جماعت بنی عبدالدار است ، وی گروگان قریش نزد ابی یکسوم بود، و پسر او نضر را پیغمبر (ص ) بازداشت و در یوم الاثیل علی (ع ) را امر بکشتن او فرمود. رجوع به عقد الفرید، چ محمد سعید العریان ج 3 ص 264 شود.
-
دارا
لغتنامه دهخدا
دارا. (اِخ ) فرزند قابوس وشمگیر پادشاه معروف آل زیار بوده و پس از شکست و درگذشت پدرش قابوس ، بنا بنوشته ٔ صاحب کتاب حبیب السیر بخدمت امیران سامانی درآمده است . رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 367 شود. اما به نوشته ٔ ابوالفضل بیهقی وی به عنوان نوا و گروگان د...
-
مرهون
لغتنامه دهخدا
مرهون . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رهن . رجوع به رهن شود. گروکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گروی . (منتهی الارب ). گروگان . گرو نهاده . رهین . مرتهن .- مرهون شدن ؛ رهین شدن : دل به هوی چون دهی که چون تو بدوبیشتر از صدهزار مر...