کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گروه گروه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گروه گروه
لغتنامه دهخدا
گروه گروه . [ گ ُ گ ُ ] (ق مرکب ) گروهاگروه . گروه پس گروه . دسته دسته . فوج فوج : دلم یکی و در او عاشقی گروه گروه . فرخی .زر فروریخت پشته پشته چو کوه تا کنند آن زمین گروه گروه . نظامی .رجوع به گروه و گروها گروه شود.
-
جستوجو در متن
-
خداداد
لغتنامه دهخدا
خداداد. [ خ ُ ] (اِخ ) نام کسی که مردمان را گروه گروه کرد. از اعلام است . (از ناظم الاطباء).
-
عجینة
لغتنامه دهخدا
عجینة. [ ع َ ن َ ] (ع ص ) مخنث . || نرم سست از مرد و زن . || گول . || گروه . || گروه بسیار. (منتهی الارب ).
-
دخ دخ
لغتنامه دهخدا
دخ دخ . [ دَ دَ ] (ق مرکب ) گروه گروه . فوج فوج . (ناظم الاطباء).
-
لویثة
لغتنامه دهخدا
لویثة. [ ل َ ث َ ] (ع اِ) گروه . || گروه مردم از قبائل پراکنده و از هر جنس . (منتهی الارب ).
-
خبطةً خبطةً
لغتنامه دهخدا
خبطةً خبطةً. [ خ ِ ب ْ طَ تَن ْ خ ِ ب ْ طَ تَن ْ ] (ع ق مرکب ) گروه گروه . جوق جوق . پاره پاره . (از منتهی الارب ). منه : اتواخبطة خبطة؛ یعنی آمدند پاره پاره و گروه گروه . رجوع به خِبطَة در معجم الوسیط و خِبَط در متن اللغة شود.
-
محازبة
لغتنامه دهخدا
محازبة. [ م ُ زَ ب َ ] (ع مص ) گروه گروه شدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از گروه کسی شدن ، یقال حازبته ، اذا کنت من حزبه . (منتهی الارب ).
-
ثبة
لغتنامه دهخدا
ثبة. [ ث ُ ب َ ] (ع اِ) جماعت . گروه .گروه مردم . || گروه دلاوران . || میانه ٔ حوض که در آن آب گرد آید. ج ، ثُبات ، ثبون .
-
تحزب
لغتنامه دهخدا
تحزب . [ ت َ ح َزْ زُ ] (ع مص ) گردآمدن و گروه گروه شدن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد).
-
اکدة
لغتنامه دهخدا
اکدة. [ اَ ک ِدْ دَ ] (ع اِ) بقیه ٔ چراگاه که گیاه او را چرانیده باشند.(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گروه گروه : رأیتهم اکدة. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گروه گروه . فرقه فرقه . دسته دسته . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اکا...
-
تکتب
لغتنامه دهخدا
تکتب . [ ت َ ک َت ْ ت ُ ] (ع مص ) گروه گروه شدن لشکر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فراهم آمدن و مجتمع شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
هجاور هجاور
لغتنامه دهخدا
هجاور هجاور. [ هََ وَهََ وَ ] (ق مرکب ) گروه گروه . دسته دسته : کمر بسته با عهد اولجایتوخان هجاور هجاور ز دوران الجن .حکیم نزاری (از فرهنگ جهانگیری ).
-
جوق جوق
لغتنامه دهخدا
جوق جوق . (ق مرکب )دسته دسته . گروه گروه . دسته بدسته : بعد از آن جبرئیل و ملائکه و مهاجر و انصار بر وی [ پیغمبر ] نماز کردند جوق جوق . (مجمل التواریخ ). || بسیار بسیار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جوق شود.
-
محزب
لغتنامه دهخدا
محزب . [ م ُ ح َزْ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحزیب . گردآورنده ٔ گروهها. (از منتهی الارب ). گردآورنده ٔ گروهان و طوایف . کسی که گروه گروه میکند. (ناظم الاطباء). || وِردکننده ٔ قرآن . (از منتهی الارب ). آنکه قرآن مجید را به شصت حزب تقسیم میکند. (ناظم ا...