کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گروهان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
متسایل
لغتنامه دهخدا
متسایل . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) لشکر که روان شود از هر جهت . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گروهان و لشکریان مجتمع. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسایل شود.
-
متعاود
لغتنامه دهخدا
متعاود. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) گروهان بر یکدیگر برگردنده ٔ در جنگ و جز آن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || میل کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تعاود شود.
-
مجاحفة
لغتنامه دهخدا
مجاحفة. [ م ُ ح َ ف َ ] (ع مص ) زحمت دادن و کارزار کردن و انبوهی نمودن و نزدیک شدن . (از منتهی الارب ). فشار دادن گروهان به هم و انبوهی کردن در کارزار و نزدیک شدن . یقال جاحفه مجاحفة و جحافاً. (ناظم الاطباء). مزاحمة. (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموار...
-
محزب
لغتنامه دهخدا
محزب . [ م ُ ح َزْ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحزیب . گردآورنده ٔ گروهها. (از منتهی الارب ). گردآورنده ٔ گروهان و طوایف . کسی که گروه گروه میکند. (ناظم الاطباء). || وِردکننده ٔ قرآن . (از منتهی الارب ). آنکه قرآن مجید را به شصت حزب تقسیم میکند. (ناظم ا...
-
گروهبان
لغتنامه دهخدا
گروهبان .[ گ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نگاهبان گروه . مسئول تعلیم گروه سرباز و این درجه ای است بالاتر از سرجوخه . و گروهبانی دارای سه رتبت است : گروهبان سوم ، که مسئول گروه است ، گروهبان دوم که مسئول دسته است و گروهبان یکم یا سرگروهبان که مسئول گروهان ...
-
جاسک
لغتنامه دهخدا
جاسک . (اِخ ) بندری مرکز بخش جاسک شهرستان بندرعباس است . در 300 هزارگزی جنوب خاوری بندرعباس کنار دریای عمان واقع است و آن در ساحل و گرمسیر است . سکنه آن 3115 تن و آب آن از چاه است . پست و تلگراف و پادگان نظامی و گروهان ژاندارمری و گمرک و گارد مسلح و ...
-
فرمانده
لغتنامه دهخدا
فرمانده . [ ف َ دِه ْ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) حاکم و آمر. (آنندراج ). کسی که حکم و فرمان میدهد و امر می کند. (ناظم الاطباء) : چاکران تو همه فرماندهان عالمندای همه فرماندهان پیش تو در فرمان بری . سوزنی .ای حاکم کشور کفایت فرمانده فتوی ولایت . نظامی .زن...
-
جشن بزرگ
لغتنامه دهخدا
جشن بزرگ . [ ج َ ن ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوروز خاصه است و آن روز ششم فروردین ماه قدیم باشد و آن روز خرداد نام دارد. (برهان ). ششم فروردین مه باشد و آنرا نوروز خاصه گویند. (آنندراج ). نوروز بزرگ . نوروزخاصه . روز ششم (خرداد روز) از ماه فر...
-
خراجی
لغتنامه دهخدا
خراجی . [ خ َ ] (اِخ ) ابوسعید احمدبن محمدبن عراق از علمای نجوم و ریاضی بود. وی دنباله ٔ کار معتضد را گرفت و ماههای خوارزمی را کبیسه کرد. این ابوسعید چون از بند رهایی یافت و از رباط بخارا بدارالملک خویش آمد، از شمارگران پیشگاهش روز اخبار را بپرسید. گ...
-
صحنه
لغتنامه دهخدا
صحنه . [ ص َ ن َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان در 61هزارگزی کرمانشاه کنار شوسه ٔ کرمانشاه به طهران واقع. مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است : طول 47 درجه و33 دقیقه و عرض 34 درجه و 29 دقیقه - ارتفاع از سطح دریا 1342 گز. بنابراین 32 گ...
-
بافت
لغتنامه دهخدا
بافت . (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش بافت از شهرستان سیرجان که در 122 هزارگزی خاوری سیرجان واقع شده و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است :طول از گرنویچ 56 درجه و 36 دقیقه ، عرض از خط استوا32 درجه و 17 دقیقه . ارتفاع از سطح دریا 2287 متر. مسافت نسبت بشهرهای م...
-
خاش
لغتنامه دهخدا
خاش . (اِخ ) شهری است کوچک مرکز بخش خاش شهرستان زاهدان واقعدر 185 کیلومتری جنوب زاهدان ، در مسیر شوسه ٔ زاهدان به ایرانشهر و زاهدان به سراوان میباشد. مختصات جغرافیائی آن به شرح زیر است : طول آن 61 درجه 10 دقیقه 25 ثانیه و عرض آن 28 درجه 13 دقیقه و 35...
-
چاه بهار
لغتنامه دهخدا
چاه بهار. [ ب َ ] (اِخ ) بندر و مرکز شهرستان چاه بهار که در 220 هزارگزی جنوب ایرانشهر، کنار دریای عمان واقع شده مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است : طول جغرافیایی 60 درجه و 31 دقیقه و 25 ثانیه ، عرض جغرافیایی 25 درجه و 12 دقیقه و 45 ثانیه . اختلاف ساعت...
-
اسد
لغتنامه دهخدا
اسد. [اَ س َ ] (اِخ ) برج پنجم از بروج فلک . (غیاث ). خانه ٔ آفتاب . (مفاتیح العلوم ).بیت آفتاب . نام صورت پنجم از صور بروج فلکیه است میان سرطان و سنبله و آن را برمثال شیری توهم کرده اند و کواکب آن بیست وهفت است و خارج از صورت هشت کوکب ، واز کواکب او...
-
اریده
لغتنامه دهخدا
اریده . [ اَرْ ری دِ ] (اِخ ) آرّیده . برادر نامشروع اسکندر و مادر اورقاصه ای بنام آرینّا بود. و او پس از اسکندر داعیه ٔسلطنت داشت . و اوریدیس دختر سینان و زن اریده نیز همین دعوی داشت . مل آگر که دشمن پردیکاس و مورد نفرت او بود، پس از ختم مجلس مشورت ...