کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گروبندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گروبندی
لغتنامه دهخدا
گروبندی . [ گ ِ رَ / رُو ب َ ] (حامص مرکب ) شرطبندی . رهان .
-
جستوجو در متن
-
نذربندی
لغتنامه دهخدا
نذربندی .[ ن َ ب َ ] (حامص مرکب ) شرطبندی . گروبندی . مسابقه .
-
متقامر
لغتنامه دهخدا
متقامر. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) همدیگر به گرو چیزی بازنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). با هم دیگر قمار کننده و با یکدیگر نبرد کننده در گروبندی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقامر شود.
-
مراهنة
لغتنامه دهخدا
مراهنة. [ م ُ هََ ن َ ] (ع مص ) مراهنه . با کسی گرو بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). رهان . (زوزنی ). گرو بستن به تاختن . (منتهی الارب ). مسابقه . (اقرب الموارد). شرط بستن . (فرهنگ فارسی معین ). || مخاطرة. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). خط...
-
رهان
لغتنامه دهخدا
رهان . [ رِ ] (ع مص ) گرو بستن به تاختن اسب . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). مصدر به معنی مراهنة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با کسی گرو بستن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). شرط بستن . (فرهنگ فارسی معین ). نذربندی و شرط : نوبت زنگی است رومی شد نهان ای...
-
خصل
لغتنامه دهخدا
خصل . [ خ َ ] (اِ) ندب است که داو بر هفت باشد در بازی نرد. (برهان قاطع) : از نرد سه تا پای فراترننهادیم هم خصل بهفده شد و هم داو سرآمد. سوزنی .سندباد را در هر باب خصل سباق بر اطلاق معین است خصوصاً که بر سن و تقدم در شرع و علوم بر هر صنفی . (سندبادنام...
-
سبق و رمایه
لغتنامه دهخدا
سبق و رمایه . [ س َ ق ُ رِ ی َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) لغةً این دو کلمه در جای خود معنی شده است ولی مراد بهر یک از این دو عقد و تعهدی است بین دو نفر بر پیشی گرفتن و غلبه بر دیگری در امور راجعه بجنگ که یک نفر آن را ایجاب و دیگری قبول مینماید وفایده ...
-
ننگ و نبرد
لغتنامه دهخدا
ننگ و نبرد. [ ن َ گ ُ ن َ ب َ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جنگ . کارزار. پیکار. (یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به معنی بعدی شود : کشاورز و دهقان و بیکار مردهمه رزم جویند و ننگ و نبرد. فردوسی .چو آسوده شد باره ٔ هر دو مردز آزار جنگ و ز ننگ و نبرد. فردوسی .به ...
-
قمار
لغتنامه دهخدا
قمار. [ ق ِ ] (ع مص ) مقامره . به گرو چیزی باختن و نبرد کردن با هم به گرو. (منتهی الارب ). به گرو باختن و غلبه کردن در بازی قمار. (اقرب الموارد). || (اِ) منگ . (فرهنگ اسدی ). هر بازی که در آن بطور غالب شرط شود که برنده چیزی از بازنده بگیرد خواه با ور...
-
شرط
لغتنامه دهخدا
شرط. [ ش َ ] (ع اِ) پیمان . (منتهی الارب ) (مجمل اللغة) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). عهد و پیمان . (غیاث اللغات ). در فارسی با لفظ کردن مستعمل است . (آنندراج ) : به پیوستگی بر گوا ساختندچو زین شرط و پیمان بپرداختند. فردوسی .بدو دادی آن گاه رخ را پدراز...
-
یوم
لغتنامه دهخدا
یوم . [ ی َ ] (ع اِ) روز. (ترجمان القرآن جرجانی ص 108) (دهار). روز، مذکر آید و اول آن از طلوع فجر صادق است تا غروب آفتاب . ج ، ایام و اصل آن ایوام بوده . جج ، ایاویم . (ناظم الاطباء). روز. ج ، ایام . (مهذب الاسماء). روز. ج ، ایام ، اصل آن ایوام و یوم...