کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گره 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گره چقا
لغتنامه دهخدا
گره چقا. [ گ َ رِ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند،واقع در 29000گزی شمال باختری شهر نهاوند و 3000گزی باختری راه شوسه ٔ نهاوند به کرمانشاه . هوای آن سرد و دارای 490 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ تویسرکان تأمین میشود. محصول آن غل...
-
گره چقا
لغتنامه دهخدا
گره چقا. [ گ َ رِ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 15000گزی شمال باختری کرمانشاه . راه آن از طریق سراب خشکه کنار شوسه ٔ کرمانشاه به روانسر هوای آن سرد و دارای 70 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ قره سو ...
-
گره بسته
لغتنامه دهخدا
گره بسته . [ گ ِ رِه ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پیچیده شده . معقد : بسی نکته های گره بسته گفت که آن در ناسفته را کس نسفت .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
چغند
لغتنامه دهخدا
چغند. [ چ َ / چ ُ غ َ ] (اِ) موی را گویند که در پس سر گره کرده باشند. (برهان ) (آنندراج ). موی را گویند که بر قفا گره کرده باشند. (آنندراج ). موی که در پس سر گره کرده باشند.(ناظم الاطباء). موی سر که بر قفا گره زده باشند.
-
دبزة
لغتنامه دهخدا
دبزة. [ دَ زَ ] (ع اِ)مشت گره کرده و ضربه ٔ مشت گره کرده . (دزی ج 1 ص 423).
-
گرهک
لغتنامه دهخدا
گرهک . [ گ ِ رِ هََ ] (اِ مصغر)مصغر گره . گرهچه . گره خرد و کوچک . (ناظم الاطباء).
-
خفت انداختن
لغتنامه دهخدا
خفت انداختن . [ خ ِ اَ ت َ ] (مص مرکب )گره خفت زدن . گره خفت کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
گری تن
لغتنامه دهخدا
گری تن . [گ َ ت َ ] (اِ مرکب ) عنکبوت را گویند و گره تن هم آمده . (آنندراج ). رجوع به گره تن و کارتن و کارتنک شود.
-
انحقاق
لغتنامه دهخدا
انحقاق . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) بند شدن گره ، یقال : انحقت العقدة. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گره کور افتادن .(یادداشت مؤلف ). انشداد گره . (از اقرب الموارد).
-
گرهچه
لغتنامه دهخدا
گرهچه . [ گ ِ رِ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) (از: گره + چه ، پسوند تصغیر). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). گره کوچک . (برهان ). گره خورده و گرهه . (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
انشوطة
لغتنامه دهخدا
انشوطة. [ اُ طَ ] (ع اِ) گره آسان گشای چون گره ازاربند و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گرهی که گشودن آن آسان باشد چنانکه از یکی از دو طرف آن بکشند باز شود. (از اقرب الموارد). گرهی باشد که زود آسان گشاده شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی...
-
کعرة
لغتنامه دهخدا
کعرة. [ ک َ رَ ] (ع اِ) گره گوشت . || گره اندام پیه ناک همچو نمد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
رغبانة
لغتنامه دهخدا
رغبانة. [ رُ ن َ ] (ع اِ) گره بند نعل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گره دوال در نعل که بزمین کشیده می شود. (از متن اللغة).
-
محتکی
لغتنامه دهخدا
محتکی ٔ. [ م ُ ت َ ک ِءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتکاء. گره بندنده . (منتهی الارب ).کسی که گره می بندد. (ناظم الاطباء).