کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرماسنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرماسنج
لغتنامه دهخدا
گرماسنج . [ گ َس َ ] (اِ مرکب ) اسبابی است که برای اندازه گرفتن درجه ٔ هوا به کار میبرند. گرماسنج سانتیگراد به صد درجه تقسیم میشود. درجه ٔ صفرمطابقت دارد با آب در حالت یخ بندان و صد درجه که برابر است با آب جوشان . گرماسنج رئومور آلتی است که به 80 درج...
-
جستوجو در متن
-
کالریمتر
لغتنامه دهخدا
کالریمتر. [ ل ُ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) گرماسنج . میزان الحراره . رجوع به گرماسنج در همین لغت نامه شود.
-
حرارت سنج
لغتنامه دهخدا
حرارت سنج . [ ح َ رَ س َ ] (اِ مرکب ) میزان الحرارة. گرماسنج . آلتی که بدان درجه ٔ حرارت یک محیط را معین کنند.
-
گرمی سنج
لغتنامه دهخدا
گرمی سنج . [ گ َ س َ ] (اِ مرکب ) آلتی است که برای تعیین مقدار حرارت یک جسم بکار میرود. واحد مقدار حرارت کالری است . رجوع به گرماسنج شود.
-
صددرجه
لغتنامه دهخدا
صددرجه . [ ص َ دَ رَ ج َ / ج ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) منقسم بصد درجه . صد قسمت : گرماسنج صد درجه . || (اصطلاح هندسه ) یک صدم درجه .
-
گرماپیما
لغتنامه دهخدا
گرماپیما. [ گ َ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) آلتی از شیشه که درجات دارد و بجهت دانستن مرتبه ٔ گرمی هوای تابستان جیوه در آن کنند و هرچه هوا گرمتر شود جیوه ببالاتر می آید و درجه ٔ گرمی هوا معلوم میگردد و آن را گرماسنج نیز میگویند و به زبان یونانی آن را ترموم...
-
فارنهایت
لغتنامه دهخدا
فارنهایت . [ رِ ] (اِخ ) گابریل دانیل . طبیعی دان معروف آلمان که در ساختمان گرماسنج پیشرفت زیادی به وجود آورد و نوع خاصی از گرماسنج که خود او ساخته به نامش معروف است . فارنهایت در چهاردهم ماه مه ٔ 1686 م . در شهر دانتزیگ به دنیا آمد. بیشتر عمرش را در...
-
میزان الحراره
لغتنامه دهخدا
میزان الحراره . [ نُل ْ ح َ رَ ] (ع اِ مرکب ) میزان الحرارة. گرماسنج . دماسنج . ترمومتر. رجوع به گرماسنج شود.- میزان الحراره ٔ الکلی ؛ آن میزان الحراره که مایع داخلی آن الکل است . چون با میزان الحراره ٔ جیوه ای نمیتوان سرمای کمتر از 35 درجه را انداز...
-
ترمومتر
لغتنامه دهخدا
ترمومتر. [ ت ِ م ُ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) میزان الحراره که سرما و گرما را نشان میدهد، این لفظفرانسوی است و در فارسی مستعمل است لیکن هنوز جزء زبان نشده است . (فرهنگ نظام ). مأخوذ از ترموس بمعنی گرما و مترون بمعنی اندازه ٔ یونانی و آلتی است که از روی آن...
-
حرارت
لغتنامه دهخدا
حرارت . [ ح َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) حَرارة. گرمی . حرور. گرما.گرم شدن . حَرّ (در تمام معانی ). مقابل برودت . سخونت . تبش . تف . تفتگی . تاب . کیفیت ملموسه ٔ فاعله ای که ازشأن آن تصعید رَطْب و ترسیب یابس است : گفتم حرارت است هم او مادر او ریاح گفتا برو...
-
متغیر
لغتنامه دهخدا
متغیر. [ م ُ ت َ غ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) برگردنده از حال خود. (آنندراج ). دگرگون شده و از حال خود برگردیده . برگردیده از حالی به حالی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). بگردانیده . بگشته . بگردیده . دیگرگون شده . گردان . گردیده . گشته . برگشته . (یاددا...
-
سنج
لغتنامه دهخدا
سنج . [ س َ ] (اِ) وزن و کیل است که از وزن کردن و کشیدن به ترازو باشد. (برهان ). وزن کردن و وزن به این معنی مبدل سنگ است . (آنندراج ) (غیاث ) (جهانگیری ). || (نف ) مخفف سنجنده . که بسنجد. که برکشد. و در این معنی غالباً مزید مؤخر کلمات دیگر شود و صفت...
-
درجه
لغتنامه دهخدا
درجه . [ دَ رَ ج َ ] (ع اِ) درجة. پله . (ناظم الاطباء). نردبان . سلم . مرقات . زینه . پایه . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درجة شود. || پایگاه و پایه . (غیاث ). پایه . و مرتبه . (کشاف اصطلاحات الفنون ). پایگاه . (مجمل اللغة). رتبه . مرتبه . جاه . ...
-
پنجاب
لغتنامه دهخدا
پنجاب . [ پ َ ] (اِخ ) سرزمین پنج رود میان رود سند (از غرب ) و جمنا (از شرق ) و پنج رود به نامهای جهلم ، جناب ، راوی ، بئاس ، ساتلج آن را مشروب می سازد.دشتی است آبرُفتی و هموار. نام یکی از ایالات شمال غربی هندوستان و جنوب شرقی ایران است و با گنگ ناحی...