کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرفت از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دل گرفت
لغتنامه دهخدا
دل گرفت . [ دِ گ ِ رِ ] (ن مف مرکب ) دل گرفته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و دیگر که پیروز شد دل گرفت اگر زو بترسی نباشد شگفت .فردوسی .
-
ماه گرفت
لغتنامه دهخدا
ماه گرفت . [ گ ِ رِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خسوف . (ناظم الاطباء). رجوع به ماه گرفتن و ماه گرفتگی شود. || (اِمرکب ) خالی که در صورت خوبان پدید آید. (ناظم الاطباء). کلفی که بر روی و اندام مرد باشد. کلف و سیاهی که بر بعض کسان مادرزاد باشد. تاش . ...
-
جستوجو در متن
-
خبر
لغتنامه دهخدا
خبر. [ خ َ ] (ع اِ) درخت کُنار. (از منتهی الارب ). درخت اراک و سدر و آنچه از علف که در دور آن روید. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از البستان ). خَبِر. واحد آن «خبرة» است . || گودال آب در کوه . (ا...
-
خبج
لغتنامه دهخدا
خبج . [ خ َ ] (ع مص ) کسی را با عصا زدن . (از منتهی الارب ) (از قاموس ) (از لسان العرب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از البستان ): خبجه بالعصا؛ او را با عصا زد. || تیز دادن . (از منتهی ا...
-
خدی
لغتنامه دهخدا
خدی . [ خ َدْی ْ ] (ع مص ) بشتاب رفتن و گام فراخ نهادن شتر یا اسب . (از منتهی الارب )(از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از قاموس ) (از لسان العرب ). || نوعی از رفتن شتر یا اسب است . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (...
-
خدع
لغتنامه دهخدا
خدع . [ خ َ / خ ِ ] (ع مص ) فریفتن کسی را و خواستن آنکه بوی مکروهی رساند بدون آنکه او باخبر شود. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ظاهر کردن بر کسی خلاف آنچه ظاهرکننده در دل دارد و مقصود او بدین عمل مکروه رساندن بشخص باشد بدون آنکه آن شخص بفهمد. (ا...
-
خجل
لغتنامه دهخدا
خجل . [ خ َ ج َ ] (ع مص ) از قیل و قال افتادن و سست شدن بواسطه ٔ حیا یا احساس ذلت و خواری . (از متن اللغة). شرمگین شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) استحیاء و شرم کردن از فعلی که شخص انجام داده است . (از متن اللغة) . استحیاء. (از معجم الوسیط)...
-
خجاء
لغتنامه دهخدا
خجاء. [ خ َ ] (ع مص ) زدن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). خجأه بالعصا؛ ای ضربه بالعصا. || شب گذشتن و منقطع شدن . (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط). || گاییدن . (از منتهی الارب ). || پنهان بخانه آمدن . (از منتهی الارب ). || انقماع . انکسار. (از ...
-
خر
لغتنامه دهخدا
خر. [ خ َرر ] (ع اِ) مرگ . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || شکاف . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) درآمدن بر کسی بناگاه از جایی نامعلوم . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از ا...
-
خبال
لغتنامه دهخدا
خبال . [ خ َ ] (ع اِ) فساد. تباهی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از البستان ) (ترجمان عادل بن علی ) (مهذب الاسماء) : «یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونکم لایألونکم خبا...
-
جزعة
لغتنامه دهخدا
جزعة. [ ج ِ ع َ ] (ع اِ) مهره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یکی از مهره ٔ یمانی . (از متن اللغة) جَزْعة. (متن اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به این کلمه و جَزع شود. || اندکی از مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء...
-
خذرفة
لغتنامه دهخدا
خذرفة. [ خ َ رَ ف َ ] (ع مص ) بشتاب رفتن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || پر کردن خنور. (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (ازاقرب الموارد). || تیز کردن شمشیر. || بریدن شمشیر دست و پای کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب المو...
-
خجاءة
لغتنامه دهخدا
خجاءة. [ خ ُ ج َ ءَ ] (ع ص ) بسیارجماع از مردم . || زن خواهنده ٔ جماع . (از منتهی الارب ) الانثی التی تشتهیه . (از متن اللغة). || بسیارجماع از مردم و شیران . (از منتهی الارب ). || مرد فربه و گران . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (...
-
نقح
لغتنامه دهخدا
نقح . [ ن َ ] (ع اِ) ابر سپیدتابستانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (مص ) بیرون آوردن مغز استخوان را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پوست بازکردن چیزی را. (از منت...