کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرز
لغتنامه دهخدا
گرز. [ گ ُ ] (اِ) پهلوی وزر ، اوستا وزرا ، معرب آن جُرز، ارمنی ورز ، هندی باستان وجره (گرز رعد [ ایندرا ]، کردی گورز . و رجوع به گرزه شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عمود آهنین . (برهان ). کوپال و لخت . (از فرهنگ اسدی ). عمود باشد و گرز گاوسار ...
-
گرز
لغتنامه دهخدا
گرز. [ گْرُ / گ ِ رُ ] (اِخ ) ژان باتیست . نقاش فرانسوی ، متولد در تورنوس (1725-1805 م .) (سون و لوار) . وی در ساختن صحنه های خانوادگی و تصاویر اشخاص مهارت داشت و آثار عمده ٔ او عبارتند از: نامزد دهکده ،لعنت پدری ، پسر تنبیه شده ، پرنده ٔ مرده ، سبوی...
-
واژههای مشابه
-
گران گرز
لغتنامه دهخدا
گران گرز. [ گ ِ گ ُ ] (ص مرکب ) آنکه گرز گران دارد. دارنده ٔ گرز سنگین : گرفتش سنان وکمان و کمندگران گرز را پهلو دیوبند.فردوسی .
-
گرز بلوط
لغتنامه دهخدا
گرز بلوط. [ گ ُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیلان شهرستان شاه آباد واقع در 2500گزی شمال باختر گیلان کنار شوسه ٔ گیلان به قصر شیرین . منطقه ای است گرمسیری . آب آنجا از رودخانه ٔ گیلان تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و توتون و تریاک و حبوبات و لب...
-
گرز خشخاش
لغتنامه دهخدا
گرز خشخاش . [ گ ُ زِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غوزه ٔ خشخاش که از آن تریاک گیرند. میوه ٔ خشخاش را گویند که کوکنار نیز نامیده می شود. رجوع به کوکنار و خشخاش شود. رمان السعال .
-
گرز عصبی
لغتنامه دهخدا
گرز عصبی . [ گ ُ زِ ع َ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نرینه ٔ حیوانات .(آنندراج ). آلت نرینه ٔ جانوران . رجوع به گرز شود.
-
گرز گاوچهر
لغتنامه دهخدا
گرز گاوچهر. [ گ ُ زِ چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرزی که هیأت آن بشکل گاو باشد:شود شیران میدان را ز گرزگاوچهر اوسواد چشم در کله چو سنگ سرمه در هاون .سیف اسفرنگ (از جهانگیری ).
-
گرز یک زخم
لغتنامه دهخدا
گرز یک زخم . [ گ ُ زِ ی َ / ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرزی که به یک زخم آن کار تمام شود. (آنندراج ) : من آن گرز یک زخم برداشتم سپه را همان جای بگذاشتم .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
گرزپیکر
لغتنامه دهخدا
گرزپیکر. [ گ ُ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) بشکل گرز. همانند گرز. دارنده ٔ پیکری چون گرز : جهانجوی پرکار بگرفت زودوز آن گرزپیکر بدیشان نمود.فردوسی .
-
گروز
لغتنامه دهخدا
گروز. [ گ ِ ] (اِخ ) ژان باتیست . رجوع به گِرُز شود.
-
کابرکوب
لغتنامه دهخدا
کابرکوب . (اِ) نوعی گرز از سنگ . جمع عربی آن کابرکوبات است .
-
کدینه
لغتنامه دهخدا
کدینه . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) بمعنی کدین است که چوب گازران و دقاقان باشد. (برهان ) (از آنندراج ). کدنگ . (ناظم الاطباء) : به کلبتینم اگر سر جدا کنی چون شمعنکوبد آهن سرد طمع کدینه ٔ من . خاقانی .هرکه میخ و کدینه پیش نهادکنده بر دست و پای خویش نهاد. ن...
-
ترنگیدن
لغتنامه دهخدا
ترنگیدن . [ ت ُ رُ / رَ دَ ] (مص ) صدا و آواز کردن چله ٔ کمان و شمشیر و گرز و مانند آن . (ناظم الاطباء). صدای رسیدن گرز و شمشیر و جز آن به چیزی : ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بودفضای معرکه همچون دکان آهنگر. اثیرالدین امانی (از فرهنگ جهانگیری ).|| ترنم . ...