کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردکان
لغتنامه دهخدا
گردکان . [ گ ِ دِ ] (اِ) آن را در رودسر و طوالش گردگان ، در رامیان قز، در آمل اقوز، در رامسر و طوالش و لاهیجان آقوزدار، در شفارود، ووز میخوانند. این درخت را در همه جا به نام گردو میشناسند و در خراسان و بعضی نقاط دیگر به نام جوز نیز خوانده میشود. (جنگ...
-
واژههای مشابه
-
گردکان هندی
لغتنامه دهخدا
گردکان هندی . [ گ ِ دِ ن ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جوز هندی . نارگیل . رجوع به نارگیل شود.
-
گردکان دار
لغتنامه دهخدا
گردکان دار. [ گ ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 54000گزی جنوب خاوری کرمانشاهان و 12000گزی سراب به فیروزآباد. هوای آن سردسیر و دارای 200 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ بالاوند تأمین میشود. محصول آن غل...
-
گردکان بر گنبد بودن
لغتنامه دهخدا
گردکان بر گنبد بودن . [ گ ِ دِ ب َ گُم ْ ب َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ناپایداری و بی ثباتی است . (آنندراج ) : پرتو نیکان نگیرد آنکه بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
اغوزه
لغتنامه دهخدا
اغوزه . [ اَ غ َ / غُو زَ / زِ ] (اِ) گردکان . (از یادداشت بخط مؤلف ). اَغوز. و رجوع به گردکان شود.
-
اغویزه
لغتنامه دهخدا
اغویزه . [ اِ زَ / زِ ] (اِ) گردکان . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به گردکان شود.
-
هیلو
لغتنامه دهخدا
هیلو. [ هََ / هَِ ] (اِ) هلیو. گردکان بازی .
-
گوزبازی
لغتنامه دهخدا
گوزبازی . [ گ َ / گُو ] (حامص مرکب ) گردکان بازی .
-
چارمغز
لغتنامه دهخدا
چارمغز. [ م َ ] (اِ مرکب ) چهارمغز. جوز را گویند که گردکان است . (برهان ). تخم درختی است از قسم میوه به فارسی گردکان و به هندی اکهروت گویند. (آنندراج ). جوز مغز فارسی که بهندش اکهروت نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). گردکان که چهارمغز دارد.جوز. گردو. گوز. خ...
-
گوز باختن
لغتنامه دهخدا
گوز باختن . [ گ َ /گُو ت َ ] (مص مرکب ) با گردکان بازی کردن . مجاوزه .
-
غز
لغتنامه دهخدا
غز. [ غ ُ ] (اِ) در تداول مردم رامیان گردکان . تلفظی از گوز که معرب آن جوز است .
-
دینباذ
لغتنامه دهخدا
دینباذ. [ دَیم ْ ] (اِخ ) (نبذ...) موضعی است به یمن که در آن گردکان بسیار باشد. (منتهی الارب ).
-
اخساء
لغتنامه دهخدا
اخساء. [ اِ ] (ع مص ) طاق یا جفت بازیدن به گردکان .