کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردنی زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردنی زدن
لغتنامه دهخدا
گردنی زدن . [ گ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوعی ضرب دست که بر گردن زنند. (از آنندراج ) : پیش مرغان گر به آن قد سرو را نسبت کنندطوق قمری بشکند از بس زنندش گردنی .محمدقلی سلیم (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
گردنی کردن
لغتنامه دهخدا
گردنی کردن . [ گ َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سرکشی و نافرمانی کردن باشد. (برهان ) : بار خدائی به سرت اندر است مردم را گر نکنی گردنی .ناصرخسرو.
-
نرم گردنی
لغتنامه دهخدا
نرم گردنی . [ ن َ گ َ دَ ] (حامص مرکب ) اطاعت . فروتنی . فرمانبرداری . (ناظم الاطباء). خضوع . (از منتهی الارب ). انقیاد. خشوع . تواضع. تطاوع . (یادداشت مؤلف ) : گر وی به دست بخت بگیرد عنان چرخ جز نرم گردنی نکند چرخ توسنش .سوزنی .
-
جستوجو در متن
-
پی سر زدن
لغتنامه دهخدا
پی سر زدن . [ پ َ / پ ِ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پشت گردنی زدن . قفا زدن . سیلی زدن بپشت گردن کسی . لت زدن .
-
بوتیمار زدن
لغتنامه دهخدا
بوتیمار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) چون غمگین ، چنباتمه نشستن و با گردنی در شانه ها فروشده . و عامه تیمار زدن گویند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سیلی زدن
لغتنامه دهخدا
سیلی زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) پشت گردنی زدن کسی را. (ناظم الاطباء). وارد آوردن سیلی بر صورت شخصی . لطمه زدن . (فرهنگ فارسی معین ). کشیده زدن . صفع : آن یکی زد سیلئی مر زید راحمله کرد او هم برای کید را. مولوی .از دست دیگری چه شکایت کند کسی سیلی بدست...
-
قاشقی
لغتنامه دهخدا
قاشقی . [ ش ُ ] (ص نسبی ، اِ) قسمی زدن بر پشت گردن . پس گردنی که با چهار انگشت بزنند. || خیار خرد. خیار ترشی . || آلتی فلزین از گچ بران .
-
صفع
لغتنامه دهخدا
صفع. [ ص َ ] (ع مص ) سیلی زدن کسی را یا نرم زدن پس گردن کسی را. (منتهی الارب ). سیلی زدن . (دهار) (غیاث ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). قفا که زنند کسی را. طپانچه زدن . مشت بر قفای کسی زدن . || (اِ) پشت گردنی : صدهزاران صفع را ارزانیم گر زبون ...
-
قفا برنهادن
لغتنامه دهخدا
قفا برنهادن . [ ق َ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پس گردنی زدن : مرا قفا چند برنهاده بیرون کردند. (تاریخ طبرستان ). پیش او تظلم کرد سلام او را قفائی چند بر فرمودنهاد. (تاریخ طبرستان ). و رجوع به قفا خوردن شود.
-
دح
لغتنامه دهخدا
دح . [ دَح ح ] (ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین .(منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن . گرد آمدن با زن .(از منتهی الارب ). || گردنی زدن . (منتهی الارب ). قفا زدن . || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. (منتهی الارب ). ...
-
دستی برو
لغتنامه دهخدا
دستی برو. [ دَ ب ُ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) بازیی است که اطفال کنند و دستی پشت دست نیز گویند. و آن چنانست که جمعی حلقه وار نشینند و یکی که بزرگ است اجزای دست را از دست و کف دست و سرشست و ساعد به ترتیبی که خواهد به دیگری شمارد و او نیز به زیر دست خود بهم...
-
لت
لغتنامه دهخدا
لت . [ ل َ ] (اِ) سیلی . چک . لطمة. تپانچه . کاج . پشت گردنی . پس گردنی . ضرب . زخم . صدمت . کوس . زدن . (اوبهی ). زدن به کف دست بر کسی . کوفتن . (غیاث ).زدن و کوفتن کتک و شلاق . (برهان ). کتک زدن . پهلو زدن . صدمه زدن . (آنندراج ). صاحب غیاث اللغات ...
-
کاچ
لغتنامه دهخدا
کاچ . (اِ) کاج . آبگینه را گویند و خشت و ظرف گلی را که بر زبر آن آبگینه ریخته باشند کاچی نامند. (جهانگیری ). شیشه ٔ صلایه کرده را نیز گویند که کاسه گران بر روی طبق و کاسه ٔ ناپخته مالند. (برهان ). || تارک سر و فرق سر را نیز گویند. (برهان ). در شرفنام...