کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردش 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چم گردش
لغتنامه دهخدا
چم گردش . [ چ ِ گ َ دِ ] (اِ مرکب ) خرامش ببازیچه . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به چم و «چم گردش زدن » شود.
-
جستوجو در متن
-
پیک نیک
لغتنامه دهخدا
پیک نیک . (فرانسوی ، اِ) رفتن جمعی به سفر یا گردش بطور دانگی که هر یک سهم هزینه ٔ خویش بدهد. سور دانگی در بیرون شهر. گردش دسته جمعی دانگی .
-
بلوک گردی
لغتنامه دهخدا
بلوک گردی . [ ب ُ گ َ ] (حامص مرکب ) گردیدن حاکم یا محصل خراج در بلوکهای قلمرو حکومت خود. بلوک گردش . و رجوع به بلوک گردش شود.
-
گردشگاه
لغتنامه دهخدا
گردشگاه . [گ َ دِ ] (اِ مرکب ) جای گردش . محل گردش : کجا پرگار گردش ساز گرددبه گردشگاه اول بازگردد. نظامی .فلک را کرده گردان بر سر خاک زمین را جای گردشگاه افلاک . نظامی .رجوع به گاه شود. || تماشاگاه . تفرج گاه . جائی که برای تفریح بدانجا شوند چون باغ...
-
دولاب رنگ
لغتنامه دهخدا
دولاب رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) کره ٔ فلکی که مانند دولاب گردش می کند. (ناظم الاطباء) : ز نوک سنان چرخ دولاب رنگ ز پرگار گردش فرومانده لنگ . نظامی .بر پر از این گنبد دولاب رنگ تا رهی از گردش پرگارتنگ .نظامی .
-
بخچیزیدن
لغتنامه دهخدا
بخچیزیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) غلطانیدن . غلطیدن بر زمین . گردش کردن . گردیدن . (آنندراج ).
-
هم گشت
لغتنامه دهخدا
هم گشت . [ هََ گ َ ] (ص مرکب ) هم سیر. دو کس که با هم سیر و گردش نمایند. (آنندراج ).
-
راهگرد
لغتنامه دهخدا
راهگرد. [ گ َ ] (نف مرکب ) که در راه بگردد. که درراه گردش کند. که در راه قدم زند. گردنده در راه .
-
باریسه
لغتنامه دهخدا
باریسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) مخفف بادریسه باشد : و فلک را برای گردش و نیز باریسه ٔ دوک را برای گردش فلکه خواندند. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 صص 9-14). و رجوع به بادریسه شود.
-
گشت و گدایی
لغتنامه دهخدا
گشت و گدایی . [ گ َ ت ُ گ ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گردش برای گدایی .
-
گیتی گردی
لغتنامه دهخدا
گیتی گردی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل گیتی گرد. گردش کردن در گیتی . گشتن در جهان . جهانگردی .
-
گردگردی
لغتنامه دهخدا
گردگردی . [ گ ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل گِرد گردیدن . دَوَران . گردش مستدیر. رجوع به گردیدن شود.
-
هلیلة
لغتنامه دهخدا
هلیلة. [ هََ ل َ ] (ع اِ) زمین باران رسیده که گردش همچنان خشک باشد. (منتهی الارب ).
-
تختله
لغتنامه دهخدا
تختله . [ ت َ ت َ ل َ / ل ِ ] (اِ) کفش و عصای گردش . (ناظم الاطباء).