کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردانده
لغتنامه دهخدا
گردانده .[ گ َ دَ / دِ ] (ن مف ) رجوع به معانی گرداندن شود.
-
جستوجو در متن
-
رهانیده
لغتنامه دهخدا
رهانیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف ) رهانده . نجات داده شده . خلاص گردانده . (از یادداشت مؤلف ). نَقَذ. (منتهی الارب ). رجوع به رهانده و رهانیدن شود.
-
منهدن
لغتنامه دهخدا
منهدن . [ م ُ هََ دِ ] (ع ص ) سست گردانده از قصد خود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه در عزم خود سست میگردد. (ناظم الاطباء). رجوع به انهدان شود.
-
نام گرداندن
لغتنامه دهخدا
نام گرداندن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) نام تغییر دادن . (از آنندراج ). نام عوض کردن . رجوع به نام تغییر دادن شود : ترسد که نام و ننگ به زشتی بدل کندیوسف به دور حسن تو گردانده نام را.سنجر کاشی (از آنندراج ).
-
کردناج
لغتنامه دهخدا
کردناج . [ ک َ ] (معرب ، اِ) کردناک . (بحر الجواهر). برخی از پزشکان گفته اند گوشتی است که بر آتش گردانده شود بر بابزنی تا پخته گردد.سدیدی گوید: گوشت جوجه ٔ ماکیان است که پخته شود، پس بر آتش کباب گردد و همچنین است گوشت شتر و پرندگان .(از بحر الجواهر)....
-
قعسری
لغتنامه دهخدا
قعسری . [ ق َ س َ ری ی ] (ع ص ) قدیم و دیرینه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شتر سطبر سخت . (منتهی الارب ). الجمل الضخم الشدید. قِعْسَرّی ̍. || مرد مانده بر پیری . (اقرب الموارد). || (اِ) چوبک که بدان آسیای دستی گردانده شود. (منتهی الارب ) (اقرب...
-
ام هارون
لغتنامه دهخدا
ام هارون .[ اُم ْ م ِ ] (اِخ ) از زنان پرهیزکار و واصل بمقام اولیأاﷲ است . بنان خشک قناعت میکرد. حکایت کرده است که روزی در صحرا به شیری برخورده و رو بحیوان کرده وگفته است : ای حیوان اگر روزی تو بمن حوالت شده بیا و مرا بخور. شیر رو گردانده و برگشته ا...
-
تحفظ
لغتنامه دهخدا
تحفظ. [ ت َ ح َف ْ ف ُ ] (ع مص ) پرهیز کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). احتراز. (اقرب الموارد). احتراز و تصون . (قطر المحیط): علیک بالتحفظ من الناس ؛ ای بالتوقی . (اقرب الموارد). خود را نگه داشتن . (فرهنگ نظام ) : و بدین تحفظ و تیقظ، ...
-
عطن
لغتنامه دهخدا
عطن . [ ع َ طَ ] (ع اِ) خوابگاه شتران بر حوض ، و آن جز بر آب نباشد. (از منتهی الارب ). جای آب خوردن شتران . (غیاث اللغات ). آرامگاه ستوران در کنار آب . (فرهنگ فارسی معین ). «مناخ » و استراحتگاه شتران در اطراف «ورد» و نوبت آب و اگر در جایی دیگر باشد آ...
-
دستی
لغتنامه دهخدا
دستی .[ دَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به دست . مربوط به دست .- صنایع دستی ؛ صنایعی که حاصل دست باشد.- کار دستی ؛کار که تهیه ٔ آن با چرخ نباشد. عمل یدی . کاری که بادست کرده باشند نه با ماشین یا چرخ .|| مقابل پائی : چرخ خیاطی دستی ؛ که با دست گردانده شود ...
-
نجدات
لغتنامه دهخدا
نجدات . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) اصحاب نجدةبن عامر حنفی خارجی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پیروان نجدةبن عامر الحنفی . (بیان الادیان ). نام فرقه ای است از خوارج که از پیروان نجدةبن عامر حنفی هستند. نجدةبن عامر با سپاه خود از یمامه به قصد بیعت و پیوستن ...
-
مرداویج
لغتنامه دهخدا
مرداویج . [ م َ ] (اِخ ) ابن زیار مکنی به ابوالحجاج مؤسس سلسله ٔ امیران زیاری (آل زیار) است که از 316 تا حدود 435 هَ . ق . در ایران شمالی و مرکزی و جنوبی امارت داشته اند. وی از بزرگان دیلم و ابتدا از اتباع اسفارین شیرویه و سپهسالار او بود و اسفار به...
-
چوبک
لغتنامه دهخدا
چوبک . [ ب َ ] (اِ مصغر) چوب خرد و کوچک . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). جبیره و جباره ؛ چوبک هائی که بر استخوان شکسته بندند. کرظة؛ چوبک گوشه ٔ کمان . کظر؛ چوبک گوشه ٔ کمان . قعسری ؛ چوبک که بدان آسیای دستی گردانده شود. (منتهی الار...
-
جلال الدین دوانی
لغتنامه دهخدا
جلال الدین دوانی . [ ج َ لُدْ د ن ِ دَ ] (اِخ ) محمدبن اسعد یا سعدالدین اسعد یا محمد اسعدبن سعدالدین اسعد کازرونی صدیقی از حکما و متکلمین بزرگ است که درهمه ٔ علوم متداول بخصوص در علوم عقلی تبحر داشت . علامه ٔ دوانی مدتی متصدی قضاوت فارس بود. وی از اح...