کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرج
لغتنامه دهخدا
گرج . [ گ ُ ] (اِخ ) ولایت گرجستان «به روسی گروزی جیا» ، فارسی و ترکی گورجستان ، به زبان گرجی «ساخارثولو» و منسوب بدان را «گرجی » گویند: گرجستان بمعنی وسیع کلمه شامل ناحیه ٔ ماوراء قفقاز غربی و مرکزی است که مسکن اقوامی است که بزبانهای «خارثولی » تکلم...
-
واژههای مشابه
-
گرج آباد
لغتنامه دهخدا
گرج آباد. [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 16هزارگزی خاور مراغه و 6هزارگزی شمال راه ارابه رو مراغه به قره آغاج . هوای آن معتدل و کوهستانی و دارای 603 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ مردق تأمین میشود. محصول ...
-
جستوجو در متن
-
قیزملک
لغتنامه دهخدا
قیزملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) ملکه ٔ گرجستان ، زنی که پادشاه تمامت گرج بود. (تاریخ جهانگشاج 1 پاورقی ص 212 و ج 2 ص 160). گویند که چون به ابوبکر رضی اﷲ عنه خبر رسید که شه عجم زنی است ، گفت : ذل من اسند امره الی امراءة. (همان کتاب ج 2 ص 161).
-
اخلقلعه
لغتنامه دهخدا
اخلقلعه . [ اَ خ َ ق َ ع َ ] (اِخ ) شهری بروسیه ٔ آسیا از بلاد گرج ، به 115 هزارگزی جنوب غربی تفلیس . و آن در قدیم شهری بسیار نیکو بود و الب ارسلان سلجوقی بسال 453هَ . ق . آنرا ویران ساخت . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).
-
کفره
لغتنامه دهخدا
کفره . [ ک َ ف َ رَ / رِ ] (از ع ، ص ، اِ) مردمان کافر و ملحد و بیدین . (ناظم الاطباء) : لشکراسلام ... گروهی انبوه از کفره ٔ فجره طاغیه ٔ باغیه را به دارالبوار فرستاده . (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 26). کفره ٔ فجره ٔ گرج طمع بر تملیک ولایت مستحکم کردند. (جه...
-
حانیب
لغتنامه دهخدا
حانیب . (اِخ ) جوینی در ذکر مراجعت سلطان جلال الدین خوارزمشاه به گرجستان این صورت را در شمار نام شهرهایی چندآورده گوید: لشکر گرج و آلان و ارمن و سریر و لگزیان و قفچاق و سونیان و ابخاز و حانت و شام و روم ... (تاریخ جهانگشا ج 2 ص 170). و نسخه بدل آن : ...
-
لور
لغتنامه دهخدا
لور. (اِخ ) لُر. ناحیتی وسیع است میان اصفهان و خوزستان و جزء خوزستان محسوب میشود. رجوع به لُر شود. (معجم البلدان ) : و در مصاحبت امیر ارغون مشاهیر و معتبران خراسان و عراق و لور و آذربایجان و شیروان . (جهانگشای جوینی ). و کوهی هست میان فارس ولور که آن...
-
جرزان
لغتنامه دهخدا
جرزان . [ ج ُ ] (اِخ ) ناحیه ای است به ارمنیه ٔ کبری . (منتهی الارب ). اسم جامعی است برای ناحیه ای در ارمنیه که حکومت نشین آن تفلیس است . ابن کلبی از شرقی حکایت کند که جرزان و اران دو ناحیه است بنزدیک ارمینیه و آن ناحیه مملکت طائفه جرزیه است . و بگما...
-
شروانشاهان
لغتنامه دهخدا
شروانشاهان . [ ش َرْ ] (اِخ ) سلسله هایی که در شروان [ شهری در قففاز ] و حوالی آن حکومت و سلطنت کرده اند. از این قرار:سلسه ٔ اول - حکام عرب شروان . افراد آن از این قرارند:1- یزیدبن مزیدبن زائده شیبانی (والی ارمنستان در عهد هارون الرشید 183 هَ . ق . ف...
-
د
لغتنامه دهخدا
د. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان ). و آن از حروف ترابیه و نطعیه و قلقله و متشابهه و ملفوظی و شمسیه و مصمته و محقورة و مجزوم...
-
شکافتن
لغتنامه دهخدا
شکافتن . [ ش ِ / ش َ ت َ] (مص ) پاره کردن . (ناظم الاطباء) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). خرق کردن . شق کردن .خرق . صدع . خرع . شِق ّ. شَق ّ. منشق کردن : شکافتن هیزم . دریدن دوخته . مقابل دوختن . (یادداشت مؤلف ) : از اژدهای هفت سر مترس از مردم نمام بترس ک...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود. مولد او به سال 998 هَ . ق . بودو در 1012 پس از وفات پدر به سن چهارده سالگی بتخت سلطنت عث...