کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرانبها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرانبها
لغتنامه دهخدا
گرانبها. [ گ ِ ب َ ] (ص مرکب )نفیس . قیمتی . ثمین . باارزش . سنگین قیمت : وی ماه سبک عنان تر از عمرچون عمر گرانبهات جویم . خاقانی .ای درّ گرانبهاتر از روح چون روح سبک لقات جویم . خاقانی .گرچه گهری گرانبها بودچون مه به دهان اژدها بود.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
کنیاک
لغتنامه دهخدا
کنیاک . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی مشروب الکلی گرانبها، به مناسبت آنکه در «کنیاک » ساخت می شده . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
گران قیمت
لغتنامه دهخدا
گران قیمت . [ گ ِ م َ ] (ص مرکب ) گرانبها. پرارزش و عالی . مقابل ارزان قیمت .
-
تاج وار
لغتنامه دهخدا
تاج وار. (ص مرکب ، اِ مرکب ) مانند تاج . لایق تاج . || گرانبها. || گوهر یا چیزی که در خور تاج پادشاهان باشد.
-
بیش قیمت
لغتنامه دهخدا
بیش قیمت . [ م َ ] (ص مرکب ) بیش بها. پرقیمت . گرانبها. (ناظم الاطباء). مقابل ارزان قیمت .
-
تنفه
لغتنامه دهخدا
تنفه . [ ت َ ف َ / ف ِ ] (اِ) تنفسه و قسمی ازبساط گرانبها. (ناظم الاطباء). رجوع به تنفسه شود.
-
کرکر
لغتنامه دهخدا
کرکر. [ ک ُ ک ُ ] (اِ) نوعی پارچه ٔ ضخیم و گرانبها. (یادداشت مؤلف ). نوعی پارچه ٔ نخی یا ابریشمی که بدان پرده و رویه ٔ مبل سازند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
بزجامه
لغتنامه دهخدا
بزجامه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ فاخر و متاع ذیقیمت . (فرهنگ شعوری ). لباس باشکوه و گرانبها. (ناظم الاطباء). رجوع به بَزّ شود.
-
به بها
لغتنامه دهخدا
به بها. [ ب ِه ْ ب َ ] (ص مرکب ) بابها. پرقیمت . دارای قیمت . گرانبها : خود نماند نهان بر اهل هنرگوهر به بها ز مهره ٔ خر.سنائی .
-
بوالبنات
لغتنامه دهخدا
بوالبنات . [ بُل ْ ب َ ] (از ع ، اِ مرکب ) مأخوذ از عربی یک نوع پارچه ٔ پشمی ظریف و گرانبها. (ناظم الاطباء). رجوع به ابوالبنات شود.
-
حرف مغزدار
لغتنامه دهخدا
حرف مغزدار. [ ح َ ف ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف آبدار. حرف پرمعنی . سخن گرانبها و پرمعنی . (مجموعه ٔ مترادفات ص 210).
-
گونجی
لغتنامه دهخدا
گونجی . [ گ َ وِ ] (ص ) گوانجی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ دکتر معین ). عزیز و گرامی . || شجاع و دلیر و پهلوان . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || گرانبها و پرقیمت . رجوع به گوانجی شود.
-
ساگ
لغتنامه دهخدا
ساگ . (اِ) ساج معرب آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ). و آن درختی است بزرگ با چوب سیاه و محکم و سنگین و خوشبو و گرانبها، شبیه آبنوس و آن را در بناها و ساختن کشتی و اثاث خانه و تعبیه ٔ داروها بکار میبردند. رجوع به ساج شود.
-
درماش
لغتنامه دهخدا
درماش . [ دُ ] (اِ مرکب ) مروارید درشت به اندازه ٔ ماشی . (یادداشت مرحوم دهخدا).- اختلاط ماش به درماش ؛ ممزوج و مشتبه کردن ناچیزی به چیزهای گرانبها و نفیس . (یادداشت مرحوم دهخدا).