کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرانبار گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرانبار گشتن
لغتنامه دهخدا
گرانبار گشتن . [ گ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) سنگین شدن . سنگین گردیدن : تو خفته و پشتت زبزه گشته گرانباربابار گران خفتن از اخلاق حمار است . ناصرخسرو.مرا کآیم از کاه برگی ستوه چه باید گرانبار گشتن چو کوه . نظامی . || بارور شدن درخت و امثال آن و سنگین شدن...
-
واژههای مشابه
-
گرانبار رفتن
لغتنامه دهخدا
گرانبار رفتن . [ گ ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بسنگینی رفتن . ناراحت رفتن : بر عین غین گشته زخجلت ز عین مال چون حرف غین بین که گرانبار میروم .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 652).
-
گرانبار کردن
لغتنامه دهخدا
گرانبار کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سنگین کردن بار. ثقیل کردن حمل . وزین نمودن بار : بفرمود شه تا از آن خاک زردشتربان صد اشتر گرانبار کرد. نظامی . || بسیار بارور شدن درخت : مهر تو بر دل من تا به جگر بیخ زده ست شاخها کرده بلند و بارها کرده گران ....
-
گرانبار گردانیدن
لغتنامه دهخدا
گرانبار گردانیدن . [ گ ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) و گرانبار گردیدن ؛ سنگین گردانیدن و گردیدن . ثقیل نمودن و ثقیل شدن : به لشکر مگو ورنه از بیم سیم گرانبار گردند و یابند بیم .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
اود
لغتنامه دهخدا
اود. [ اَ ] (ع مص ) گرانبار کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (المصادر زوزنی ) (ناظم الاطباء). || گران شدن [ سنگین شدن ] (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف ). بدرد آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). مایل گشتن آفتاب به آخر روز. (تاج ...
-
اغضاف
لغتنامه دهخدا
اغضاف . [ اِ ] (ع مص ) تاریک گردیدن شب و سیاه شدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت تاریک شدن شب . (تاج المصادر بیهقی ). ظلمانی و سیاه گردیدن شب : اغضف اللیل ؛ اظلم و اسود. (از اقرب الموارد). || افزون گشتن شاخ درخت خرما و تباه گردیدن...
-
کاهبرگ
لغتنامه دهخدا
کاهبرگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) برگ کاه . ساقه ٔ خشک شده و درهم شکسته ٔ گندم و جو است . قطعه و ریزه ای از کاه . یک تکه کاه . و از آن به بی مقداری تعبیر کنند مرادف یک هل پوچ : که در ره چنان دار کارش به برگ که نبود نیازش به یک کاهبرگ . اسدی .بکاهبرگی برگ ج...
-
خویشتن
لغتنامه دهخدا
خویشتن . [ خوی / خی ت َ ] (ضمیر، اِ) خود. خویش . شخص . شخص او. (ناظم الاطباء). ذات خود : نزد تو آماده بد و آراسته منگ او را خویشتن پیراسته . رودکی .مکن خویشتن از ره راست گم . رودکی .بیاموز تا بد نیایدت روزچو پروانه مر خویشتن را مسوز. ابوشکور بلخی .گر...
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...
-
گران
لغتنامه دهخدا
گران . [ گ ِ ] (ص ) پهلوی گران (سنگین و ثقیل ) از اوستا گئورو از گرو ، پارسی باستان گرانه (؟) ، کردی گران (ثقیل ، گران ، سخت ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سخت . وزین . غالی . غالیه . ثقیل و سنگین که در مقابل خفیف و سبک است : عجب آید زتو مرا که ...
-
یار
لغتنامه دهخدا
یار. (اِ) اعانت کننده . (برهان ) (شرفنامه ). معین . (دهار). مدد. مددکار. (غیاث اللغات ). عون . معاون . ناصر. نصیر. عضد. معاضد. ظهیر. پشت . یاور. مدد. ساعد. دستگیر. طرفدار. دستیار. مساعد. ولی . رِدْء : خرد باد همواره سالار تومباد از جهان جز خرد یار تو...
-
ساز
لغتنامه دهخدا
ساز. (اِ) ساختگی کارها. (برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). سامان . (غیاث ) (جهانگیری ). سامان و سرانجام . چنانکه گویند ساز و برگ و ساز و سرانجام . (آنندراج ). آمادگی . ساخت . ساختگی : به روز هیچ نبینم ترا به شغل و به سازبه شب کنی ...