کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرافهای همطیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
طیف
لغتنامه دهخدا
طیف . [ طَ ] (ع اِ) خشم . غضب . || جنون . دیوانگی . || خیال . خیالة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیکر خیالی محسوس غیرقابل لمس . شبح . صورت که به خواب بینند. (السامی )(مهذب الاسماء). || وسوسه . و منه : اذا مسهم طیف من الشیطان . (منتهی الارب ) (آنندراج ...
-
طیف مغناطیسی
لغتنامه دهخدا
طیف مغناطیسی . [ طَ / طِ ف ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شکل مخصوصی است که براده های آهن که در روی صفحه ریخته شده است بر اثر قرار دادن آهن ربائی در زیر صفحه بخود میگیرند، از جریان الکتریک نیز آن شکل پیدا میشود.
-
اصیصة
لغتنامه دهخدا
اصیصة. [ اَ صی ص َ ] (ع اِ) خانه های با هم نزدیک و مجتمع اندر یک جا. (منتهی الارب ). خانه های با هم نزدیک ، یقال : هم اصیصة واحدة؛ ایشان مجتمعاند و یک جا میباشند. (ناظم الاطباء).
-
خطوط قوه
لغتنامه دهخدا
خطوط قوه . [ خ ُ طِ ق ُوْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیکی ) خطوط منحنی است که بر اثر طیف مغناطیسی براده های آهن درست می شود. || (اصطلاح الکتریسته ) خطوطی است که حاوی نیروی الکتریکی است . خطوط نیرو.
-
مشاطر
لغتنامه دهخدا
مشاطر. [ م ُ طِ ] (ع ص ) همسایه . یقال : هم مشاطرونا؛ ای دورهم تتصل بدورنا. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). همسایه : هم مشاطرونا؛ یعنی خانه های ایشان متصل است به خانه های ما. (ناظم الاطباء).
-
هم پالکی
لغتنامه دهخدا
هم پالکی . [ هََ ل َ ] (ص مرکب ) دو تن که دارای افکار و اندیشه های مشابه اند و یک شیوه زندگی کنند. جور. مناسب .
-
گرد لیکوپد
لغتنامه دهخدا
گرد لیکوپد. [ گ َ دِ ک ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گردی است که از سنبله های به هم فشرده ٔ هاگدانها است .در داروسازی مورد استفاده است و مورد استعمال آن درخشک کردن زخم ها و برای ساختن حب های دارویی است ، یعنی حب های دارویی را برای آنکه به هم نچسبند با...
-
فتوسنتز
لغتنامه دهخدا
فتوسنتز. [ ف ُ ت ُ س َ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) کربن گیری . نورساخت ، و این مخصوص رستنی های سبز است . رستنی های سبز علاوه بر تنفس در مقابل نور عملی مخالف انجام میدهند، یعنی انیدرید کربنیک میگیرند واکسیژن خارج میکنند. در تاریکی رستنی های سبز فقط تنفس میکن...
-
وشج
لغتنامه دهخدا
وشج . [ وَ ] (ع مص ) به هم درشدن . (تاج المصادر بیهقی ). در هم پیچیده شدن شاخه های درخت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || در هم پیوستن خویشی و قرابت دو کس با هم . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
لبی
لغتنامه دهخدا
لبی . [ ل َ ] (اِ) (در تداول مردم گیلان ) دانه های سرخ برنج که آن را دخل هم گویند.
-
ریسه کردن
لغتنامه دهخدا
ریسه کردن . [ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نخ کشیدن ، چنانکه دانه های انجیر یا دانه های سبحه را. (یادداشت مؤلف ). || پی درپی هم افکندن کسان یا چیزهایی را. پشت هم آوردن . قطار کردن . پیاپی و دمادم کردن : بچه هایش را هم با خود ریسه کرده بود. (یادد...
-
غات شدن
لغتنامه دهخدا
غات شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اصطلاحی است در بازی نرد: غات شد؛ یعنی یک مهره که فرد است بمهره های جفت متصل گشت ، یا مهره ٔ فردی که در خانه های حریف است داخل مهره های جفت طرف دیگر گردید. و گمان میرود این کلمه هم ریشه ٔ غاتی باشد که در تداول لهجه های ...
-
نواسته
لغتنامه دهخدا
نواسته . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) دیواری که از خشت و آجر برآورده باشند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به نواشته شود. || خشت های روی هم نهاده شده در بنای عمارت ، و خشت های دیوار. (ناظم الاطباء). || سفال و توده ٔ سفال . (ناظم الاطباء).
-
دان کردن
لغتنامه دهخدا
دان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دانه کردن . جدا کردن دانه های چیزی و بیشتر در انار مستعمل است و گاه در باقلی و انگور و گندم و جو. از هم باز کردن دانه های برخی از میوه ها را. حبه ها را از گوشت جدا کردن (در میوه چون انار). حبه کردن .
-
گائل
لغتنامه دهخدا
گائل . [ ءِ ] (اِخ ) نام سلت های بریتانیای کبیر و ایرلند، که هنوز هم به زبان محلی گائلیک سخن میگویند.