کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرائیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرائیده
لغتنامه دهخدا
گرائیده . [ گ َ / گ ِ دَ / دِ ] (ن مف ) گراییده . رجوع به معانی گراییدن شود.
-
جستوجو در متن
-
ابن ابی الصقر
لغتنامه دهخدا
ابن ابی الصقر. [ اِ ن ُ اَ بِص ْ ص َ ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن علی بن الحسن بن عمر واسطی . فقیه شافعی . شاگرد ابواسحاق شیرازی در فقه . لکن به ادب و شعر بیشتر گرائیده و بدان سمت مشهورتر است . ولادت 409 هَ .ق . و وفات 498.
-
ابن عطاش
لغتنامه دهخدا
ابن عطاش . [ اِ ن ُ ع َطْ طا ] (اِخ ) احمدبن عبدالملک . پدر او ادیبی دانشمند بوده و خود او بمذهب اسماعیلیه گرائیده . و اسماعیلیان اصفهان او را بریاست برگزیدند. عاقبت ملکشاه سلجوقی اورا دستگیر کرد و به سال 500 هَ .ق . بقتل رسانید.
-
زاویه ٔ ابوالسعود
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ ابوالسعود. [ ی َ ی ِ اَ بُس ْ س ُ ] (اِخ ) محل انزواء شیخ ایوب سعودی متوفی 724 هَ . ق . است . وی میگفته که ابی السعودبن ابی العشائر را دید، و در خدمت وی بسلوک گرائیده . (از خطط مقریزی ج 4 ص 303). و رجوع به زاویه شود.
-
ابراهیم ستنبه
لغتنامه دهخدا
ابراهیم ستنبه . [ اِ م ِ س ِ تَم ْ / تُم ْ ب َ ] (اِخ ) ابواسحاق . از مشایخ صوفیه . با ابراهیم ادهم و بایزید بسطامی و امثال آن دو صحبت داشته و به دلالت و ارشاد ابراهیم ادهم مزدوری میکرد و مزد خود به فقرا صدقه میداد، پس از آن هم برهنمائی او به ترک و ت...
-
ابن حجاج
لغتنامه دهخدا
ابن حجاج . [ اِ ن ُ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابوعبداﷲ حسین بن احمدبن محمدبن جعفر. شاعری شیعی و مدیحه سرا. او پادشاهان و وزراء از آل بویه رامدح گفته و از دست عزالدوله بختیار چندی محتسب بغداد بوده است . طبع او در شعر بهزل می گرائیده ، دیوان کامل او از میان ر...
-
ابن دهان
لغتنامه دهخدا
ابن دهان . [ اِ ن ُ دَهَْ ها ] (اِخ ) ابوالفرج عبداﷲبن اسعدبن علی موصلی . فقیه و ادیب ، و او بیشتر بشعر گرائیده و بدان سمت مشهورتر است . بعلت فقر از موصل شد و سپس بحمص رفت و در مدرسه ٔ آنجا بتدریس پرداخت . قصیده ٔ کافیّه ٔ او در مدح صالح بن زریک وزیر...
-
سافلین
لغتنامه دهخدا
سافلین . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سافل در حالت جری و نصبی . رجوع به سافل شود. || پیری یعنی پائین ترین زندگانی . (شرح قاموس ). || هلاک شدن . (شرح قاموس ). || گمراهی از برای کسی که کافر شده است ، بواسطه ٔ آنکه هر زائیده شده که زائیده میشود برفطرت به آفری...
-
طباع
لغتنامه دهخدا
طباع . [ طَب ْ با ] (اِخ ) اسحاق بن یوسف طباع . از مردم بغداد که به اذنه رهسپار شد و در آنجا سکونت گزید. وی از مالک بن انس و حمادبن زید و سلام بن ابومطیع و جریریةبن اسما و فرعة (کذا)بن سوید و عبدالرحمن بن ابی الزیاد و شریک و هیثم حدیث کرده و پسر براد...
-
باب دستانی
لغتنامه دهخدا
باب دستانی . [ دَ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن حسن بن نصربن خراسان بن عبداﷲ باب دستانی ، فقیهی حنفی وفاضلی موثق بود و در صفر سال 368 هَ . ق . در سمرقنددرگذشت . (از معجم البلدان ). ابوالحسن علی بن حسن بن نصربن خراسان بن عبداﷲبن طلحةبن قیس بن ثعلبةبن مالک ...
-
ذرعة
لغتنامه دهخدا
ذرعة. [ ذَ ع َ ] (اِخ ) ابن کعب (442 - 510 م .).ملقب به ذونواس الحمیری از ملوک یمن در جاهلیت . گویند او همان صاحب الأخدود قرآن کریم است ، وی دین یهودداشت و بدو برداشتند که مردم نجران به دین ترسائی گرائیده اند او بجانب ایشان شد و اخادید را حفر کرد و ...
-
سنگسار کردن
لغتنامه دهخدا
سنگسار کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب )رجم . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). معروف است برای تنبیه مقصرین و کسانی که به بت پرستی گرائیده و اشخاصی که سبت را تدنیس نموده ومرتکب فواحش میشدند یا سر از حکم والدین بدرمی بردند، ایشان...
-
کافة
لغتنامه دهخدا
کافة. [ کاف ْ ف َ ] (ع ق ) بمعنی همه ، صاحب «مزیل الاغلاط» نوشته است که این لفظ در عربی منون استعمال شود، لیکن در فارسی بی تنوین (و با کسره ٔ اضافه ) آید. (آنندراج ) (غیاث ). همگی . جمیع. (ترجمان القرآن تهذیب عادل چ دبیرسیاقی ص 76) (ناظم الاطباء). کل...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف اصفهانی . حمزه در کتاب اصفهان او را در جمله ٔ ادباء اصفهان آورده است و گوید، او راست : کتابی در طبقات بلغاء و کتابی درطبقات خطباء و هر دو کتاب بی مانند است و کتاب ادب الکتاب . و احمد راست درباره ٔ ولیدبن ابی ال...