کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذشت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گذشت کردن
لغتنامه دهخدا
گذشت کردن . [ گ ُ ذَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عفو کردن . بخشیدن . اغماض کردن . هبه کردن .
-
واژههای مشابه
-
رفت گذشت
لغتنامه دهخدا
رفت گذشت . [ رَ گ ُذَ ] (اِ مرکب ) ماضی و زمان ماضی . (ناظم الاطباء).
-
بی گذشت
لغتنامه دهخدا
بی گذشت .[ گ ُ ذَ ] (ص مرکب ) (از: بی + گذشت ) بی اغماض . کم عفو. که هیچ عفو و اغماض ندارد: دشمنی بی گذشت داریم . آدمی بی گذشت است . (یادداشت مؤلف ). || مردی بی گذشت ؛ بخیل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به گذشت شود.
-
جستوجو در متن
-
بیخ کردن
لغتنامه دهخدا
بیخ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریشه دواندن : درخت کرم هر کجا بیخ کردگذشت از فلک شاخ و بالای او.سعدی .
-
مثل نهادن
لغتنامه دهخدا
مثل نهادن . [ م َ ث َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مانند کردن . تشبیه کردن : مه بکاهد کزودو هفته گذشت عمر را جز به مه مثل منهید.خاقانی .
-
صرف نظر
لغتنامه دهخدا
صرف نظر. [ ص َ ف ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) چشم پوشی . اغماض .گذشت . تعمیة. غمض عین . رجوع به صرف نظر کردن شود.
-
درازنفسی
لغتنامه دهخدا
درازنفسی . [ دِ ن َف َ ] (حامص مرکب ) حالت درازنفس . درازنفس بودن . رجوع به درازنفس شود. || کنایه از پرگویی یعنی کلام را طویل کردن و بسیار گفتن . (غیاث ). زیاده گویی .(آنندراج ). روده درازی . پرچانگی . وراجی : درازنفسی از حد گذشت می کوشم در اختتام دع...
-
مسامحة
لغتنامه دهخدا
مسامحة. [ م ُ م َ ح َ ] (ع مص ) آسانی کردن با کسی . (منتهی الارب ). کار سهل فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). کار با کسی سهل گرفتن . (دهار). مساهله کردن و آسان گرفتن کاری بر کسی . (اقرب الموارد). به نرمی رفتار کردن . موافقت کردن با کسی بر خواسته ٔ او....
-
از خود گذشتن
لغتنامه دهخدا
از خود گذشتن . [ اَ خوَدْ / خُدْ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) جان باختن . صرفنظر کردن از حیات خویش یا از سود و نفع : تا که از خود نگذری از دیگران نتوان گذشت .؟
-
دور گذشتن
لغتنامه دهخدا
دور گذشتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) دور شدن . دوری کردن . با بی اعتنایی و عدم توجه از آن گذشتن . بدان توجه و اعتنا نکردن . (از یادداشت مؤلف ). سرپیچی کردن . روی گردان شدن : و هرچند سلطان در این باب فرمانی نداده است از شرط و رسم دور نتوان گذشت . (ت...
-
عزم افتادن
لغتنامه دهخدا
عزم افتادن . [ ع َ اُ دَ ] (مص مرکب ) عزم فتادن . عازم شدن . قصد کردن : نه پایه قدر او ز نهم آسمان گذشت هرگاه عزم او بسوی آسمان فتاد.علی خراسانی (از آنندراج ).
-
لبث
لغتنامه دهخدا
لبث . [ ل َ ] (ع مص ، اِمص ) مکث . پاییدن . پای داشتن . مقابل سرعت و شتاب . درنگ . درنگی . انتظار. دیر کردن . درنگ کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ). مکث کردن . لباث . (منتهی الارب ). لباثة. لبیثة. (منتهی الارب ) : ابوعلی کس فرستاد و گفت ...
-
رنگ کردن
لغتنامه دهخدا
رنگ کردن . [ رَ ک َ دَ] (مص مرکب ) تلوین . (دهار). آزدن . (برهان قاطع). رنگ زدن . ملون کردن . رجوع به رنگ زدن شود : شکایت با دل شوریده سر کردسخن را رنگ از خون جگر کرد. حکیم زلالی (از آنندراج ).تو نیز پنجه ز می رنگ کن که باد خزان حنا بدست عروسان شاخسا...