کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گذشت
لغتنامه دهخدا
گذشت . [ گ ُ ذَ ] (اِ) راه . (اوبهی ) (برهان ) (جهانگیری ). راه و گذرگاه . (غیاث ) : بشد گیو با خستگان سوی کوه ز جان گشته سیر و ز گیتی ستوه سبک خستگان را سوی دژ کشیدز آسودگان لشکری برگزیدچنین گفت کاین کوه سرخان ماست بباید کنون خویشتن کرد راست طلایه ز...
-
واژههای مشابه
-
گذشت کردن
لغتنامه دهخدا
گذشت کردن . [ گ ُ ذَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عفو کردن . بخشیدن . اغماض کردن . هبه کردن .
-
رفت گذشت
لغتنامه دهخدا
رفت گذشت . [ رَ گ ُذَ ] (اِ مرکب ) ماضی و زمان ماضی . (ناظم الاطباء).
-
بی گذشت
لغتنامه دهخدا
بی گذشت .[ گ ُ ذَ ] (ص مرکب ) (از: بی + گذشت ) بی اغماض . کم عفو. که هیچ عفو و اغماض ندارد: دشمنی بی گذشت داریم . آدمی بی گذشت است . (یادداشت مؤلف ). || مردی بی گذشت ؛ بخیل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به گذشت شود.
-
جستوجو در متن
-
باگذشت
لغتنامه دهخدا
باگذشت . [ گ ُ ذَ] (ص مرکب ) (از: با + گذشت ) سخی . کریم . جوانمرد. درگذرنده . || عَفُوّ. و رجوع به گذشت شود.
-
مقصود لکهنویی
لغتنامه دهخدا
مقصود لکهنویی . [ م َ دِ ل َ ک َ ] (اِخ )از شاعران قرن سیزدهم هجری و از معاصران و معاشران غالب دهلوی است و غالب او را لقب شمس الشعرا داده بود. مثنوی شکرستان معنی و سکندرنامه و مقصود الصنایع از اوست و آثار دیگری جز اینها نیز دارد. از اوست : تیرش ز دل ...
-
زودملال
لغتنامه دهخدا
زودملال .[ م َ ] (ص مرکب ) همان زودرنج که گذشت . (آنندراج ).
-
علی مرورالایام
لغتنامه دهخدا
علی مرورالایام . [ ع َ لا م ُ رِل ْ اَی ْ یا ] (ع ق مرکب ) بر گذشت روزها. به مرور ایام . روزبه روز. به گذشت روزگار. به تصاریف ایام . با گذشت روزگاران : امداد اقبال و دولت و اعداد پیروزی و نصرت علی مرورالایام متواتر میشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 427).
-
مضی ما مضی
لغتنامه دهخدا
مضی ما مضی . [ م َ ضا م َ ضا ] (ع جمله ٔ فعلیه ) گذشت آنچه گذشت . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گذشته گذشت : معهذا مضی ما مضی اگربارو خراب کند و خندق بینبارد... (تاریخ رشیدی ). اگر باز نیت صحیح کند و بخدمت استقبال قیام نماید درس مضی ما مضی بر جر...
-
گناه بخشی
لغتنامه دهخدا
گناه بخشی . [ گ ُ ب َ ] (حامص مرکب ) در گذشت از گناه . عفو.
-
بی گذشتی
لغتنامه دهخدا
بی گذشتی . [ گ ُ ذَ ] (حامص مرکب ) عمل بی گذشت . بی اغماضی .
-
حقیری
لغتنامه دهخدا
حقیری . [ ح َ ] (اِخ ) شاعری از مردم ایران از اهل تبریز است و بیت ذیل او راست :دوش در مجلس حدیث آن لب میگون گذشت من ز خود رفتم ندانستم که آخر چون گذشت .
-
لقانی
لغتنامه دهخدا
لقانی . [ ل َ ] (اِخ ) از شعرای ایران و از مردم استرآباد است و این بیت او راست :بر زبانم حرف تیغ دلستان من گذشت خیر باشد تیز حرفی بر زبان من گذشت .(قاموس الاعلام ترکی ).