کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذرانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گذرانیدن
لغتنامه دهخدا
گذرانیدن . [ گ ُ ذَ دَ ] (مص ) عبور دادن : اجازة؛ گذرانیدن کسی را از جای . اختلال ؛ گذرانیدن در چیزی نیزه را و دوختن به آن . تصعید؛ گذرانیدن چیزی را. اَمَرَّه ُ علی الجسر؛ گذرانید او را بر پل . (منتهی الارب ) : پس حارث بن کلده را بگذرانیدند [ از اسرا...
-
واژههای مشابه
-
روز گذرانیدن
لغتنامه دهخدا
روز گذرانیدن . [ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) دفعالوقت کردن . (از آنندراج ). وقت گذراندن : امید هیچکس به قیامت نمانده است از بس که روزمیگذراند بهانه اش .صائب (از آنندراج ).
-
اندر گذرانیدن
لغتنامه دهخدا
اندر گذرانیدن . [ اَ دَ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) عبور دادن . گذر دادن . (فرهنگ فارسی معین ).- پای از اندازه اندرگذرانیدن ؛ پا از گلیم خود درازتر کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
خوش گذرانیدن
لغتنامه دهخدا
خوش گذرانیدن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) خوش گذرانی کردن . عیاشی کردن . تن پروری کردن .
-
جستوجو در متن
-
گذرانیدنی
لغتنامه دهخدا
گذرانیدنی . [ گ ُ ذَ دَ ] (ص لیاقت ) قابل گذرانیدن . درخور گذرانیدن .
-
گذارش
لغتنامه دهخدا
گذارش . [ گ ُ رِ ] (اِمص ) گذشتن . || ترک دادن . || گذرانیدن . (برهان ).
-
اباتت
لغتنامه دهخدا
اباتت . [ اِ ت َ ] (ع مص ) اِباته . شب گذرانیدن .
-
روز سوختن
لغتنامه دهخدا
روز سوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از وقت گذرانیدن و تعلل کردن .
-
روز گذاشتن
لغتنامه دهخدا
روز گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) وقت گذرانیدن . گذراندن روز.
-
امخاط
لغتنامه دهخدا
امخاط. [ اِ ] (ع مص ) در کمان کشیدن تیر را و در گذرانیدن تیر رااز آنچه بر وی آید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در گذرانیدن تیر را. (از اقرب الموارد). کمان کشیدن و تیر بگذرانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
مسامرت
لغتنامه دهخدا
مسامرت . [م ُ م َ رَ ] (ع مص ) مسامرة. مسامره . گذرانیدن به افسانه سرایی شب را با کسی . || افسانه گفتن .
-
روز گذاردن
لغتنامه دهخدا
روز گذاردن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گذرانیدن روز. روز بسر بردن : علاق ؛آنچه بوی روز گذارند از علف و قوت . (منتهی الارب ).
-
سر دواندن
لغتنامه دهخدا
سر دواندن . [ س َ دَ دَ ] (مص مرکب ) با کسی امروز و فرداکردن . به تأخیر انداختن . به دفعالوقت با او گذرانیدن . سر گردانیدن . با وعده ٔ دروغ کسی را معطل کردن .