کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذراندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گذراندن
لغتنامه دهخدا
گذراندن .[ گ ُ ذَ دَ ] (مص ) عبور دادن . رد کردن : گر ایدون که فرمان دهد شهریارسپه بگذرانم کنم کارزار. فردوسی .تیر اندر سپر آسان گذراند چو زندچون کمان خواست عدو را چه پرند و چه سپر. فرخی .نوک تیر مژه از جوشن جان میگذرانی من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت...
-
واژههای مشابه
-
شب گذراندن
لغتنامه دهخدا
شب گذراندن . [ ش َ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) سپری کردن شب . به سر بردن شب : بر سر کوی تو شبها گذارندیم به عیش کاسمان پوشش ما بود و زمین بستر ما.وحشی بافقی .
-
خوش گذراندن
لغتنامه دهخدا
خوش گذراندن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) تفرج کردن . گشت و گذار کردن . به عیش و عشرت و راحت و بدون مرارت و زحمت زندگی کردن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
عبور دادن
لغتنامه دهخدا
عبور دادن . [ ع ُ دَ ] (مص مرکب ) گذر دادن . گذراندن .
-
روز گذاشتن
لغتنامه دهخدا
روز گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) وقت گذرانیدن . گذراندن روز.
-
مرور دادن
لغتنامه دهخدا
مرور دادن . [ م ُ دَ ] (مص مرکب ) عبور دادن . گذراندن . گذردادن .
-
مبات
لغتنامه دهخدا
مبات . [ م َ ] (ع مص ) (از «ب ی ت ») شب گذراندن . (آنندراج ) (غیاث ). بات یبیت بیتوتةً و مبیتاً و مباتاً، ادرکه ُ اللیل نام او لم ینم . (اقرب الموارد). || (اِ) جای شب گذراندن . (غیاث ) (آنندراج ).
-
نخ کردن
لغتنامه دهخدا
نخ کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سوزن نخ کردن ؛ نخ از سوراخ سوزن گذراندن .
-
الک کردن
لغتنامه دهخدا
الک کردن . [ اَ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیختن . از الک گذراندن چیزی . رجوع به «الک » و کارآموزی داروسازی ص 42 شود.
-
بشنقة
لغتنامه دهخدا
بشنقة. [ ب َ ن َ ق َ ] (ع مص ) دستمالی را بزیر چانه گذراندن . (دزی ج 1 ص 91).
-
روز گذرانیدن
لغتنامه دهخدا
روز گذرانیدن . [ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) دفعالوقت کردن . (از آنندراج ). وقت گذراندن : امید هیچکس به قیامت نمانده است از بس که روزمیگذراند بهانه اش .صائب (از آنندراج ).
-
شب گذاشتن
لغتنامه دهخدا
شب گذاشتن . [ ش َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیتوته . (ترجمان القرآن جرجانی ). به سرآوردن شب . گذراندن شب . به شب مقیم شدن در جایی .
-
عیش کردن
لغتنامه دهخدا
عیش کردن . [ ع َ / ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوش گذراندن . عشرت کردن : به یاد مهربانان عیش میکردگهی میداد باده گاه میخورد. نظامی .دیدی که چه عیش کرد چون مردآن عاقبت آن فلان نیرزد.سعدی .