کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گذران
لغتنامه دهخدا
گذران . [ گ ُ ذَ ] (نف ) گذرنده . (آنندراج ). در حال گذشتن . فانی . غیرباقی . گردنده . سپری شونده : دینار دهد نام نکو بازستاندداند که علی حال زمانه گذران است . منوچهری .ای شاه تویی شاه جهان گذران راایزد بتو داده ست زمین را و زمان را. منوچهری .برخیز و...
-
واژههای مشابه
-
گذران کردن
لغتنامه دهخدا
گذران کردن . [گ ُ ذَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندگی کردن . روز را بسر آوردن . زندگی را طی کردن : با مواجب کمی گذران میکند.
-
جهان گذران
لغتنامه دهخدا
جهان گذران . [ ج َ ن ِ گ ُ ذَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جهان گذرنده . (آنندراج ). دنیا : بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس .حافظ.
-
خوش گذران
لغتنامه دهخدا
خوش گذران . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ذَ ] (نف مرکب ) عیاش . تن پرور.
-
جستوجو در متن
-
گذرانی
لغتنامه دهخدا
گذرانی . [ گ ُ ذَ ] (حامص ) در ترکیب آید: خوش گذرانی . بدگذرانی . سخت گذرانی . رجوع به گذران شود.
-
نیکومعاش
لغتنامه دهخدا
نیکومعاش . [ م َ ] (ص مرکب ) نیک معاش . که زندگی مرفه دارد. که خوش گذران است . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
ناپایا
لغتنامه دهخدا
ناپایا. (نف مرکب ) که نپاید. که پاینده نیست . گذرا. فانی . غیرثابت . که گذران است و دائمی نیست . مقابل پایا به معنی ابدی و ثابت و باقی .
-
معاملی
لغتنامه دهخدا
معاملی . [ م ُ م ِ ] (ص نسبی ) کسی که برای گذران اهل و عیال خود هر قسم کار و باری را مباشرت می کند. (ناظم الاطباء).
-
عیش ران
لغتنامه دهخدا
عیش ران . [ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) عیش کننده . خوش گذران : هر مه که به یک وطن مه و خوربا هم چو دو عیش ران ببینم .خاقانی .
-
نیک معاش
لغتنامه دهخدا
نیک معاش . [ م َ ] (ص مرکب ) خوش گذران و آنکه به عیش و عشرت زندگانی می کند. (ناظم الاطباء). || آنکه زندگانی مرفه دارد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیکوخورش
لغتنامه دهخدا
نیکوخورش .[ خوَ / خ ُ رِ ] (ص مرکب ) در ناز و نعمت . خوش خوراک .خوش گذران : ناعمه ؛ زنی نیکوخورش . (یادداشت مؤلف ).
-
نیکوزندگانی
لغتنامه دهخدا
نیکوزندگانی . [ زِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) نیکوحال . نیکوخورش . متنعم . خوش گذران . قوی حال . در نعمت و رخاء: ناعمه ؛ زنی نیکوزندگانی . (یادداشت مؤلف ).
-
ناماندنی
لغتنامه دهخدا
ناماندنی . [دَ ] (ص لیاقت ) نماندنی . غیر باقی . فانی . گذشتنی . ناپایدار. گذران . || مردنی . که زیستنی و باقی ماندنی نیست . که بزودی خواهد مرد. که رفتنی است .