کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گدار
لغتنامه دهخدا
گدار. [ گ ُ ] (اِ) معبر . ممر: اسگدار؛ اسب گدار. گاوگدار. کبک گدار.- بی گدار به آب زدن ؛ بی احتیاط به کاری قیام کردن . بی فکر کاری را انجام دادن .
-
واژههای مشابه
-
کبک گدار
لغتنامه دهخدا
کبک گدار. [ ک َ گ ُ ] (اِ مرکب ) گدار کبک . گذرگاه کبک . معبر کبک . تنگه یا جزآن که کبکان گاه هجرت از آن گذرند و شکار در آن وقت سهل باشد. (یادداشت مؤلف ). معبر کبکان و آن سالی دوبار و در امکنه ٔ مخصوص باشد. (از یادداشت مؤلف ).
-
گاه گدار
لغتنامه دهخدا
گاه گدار. [ گ ُ ] (ق مرکب ) گاه و گدار. ندرةً. به ندرت .
-
گدار کوراسپید
لغتنامه دهخدا
گدار کوراسپید. [ گ ُ اِ ] (اِخ ) از جمله ٔ گردنه های مرتفعو تنگه های باریک است . که راه روی اردکان قافله به کازرون و فهلیان است . (از جغرافیای غرب ایران ص 32).
-
گدار نارکن
لغتنامه دهخدا
گدار نارکن . [ گ ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهگیلویه ٔ شهرستان بهبهان ، در 1000گزی جنوب لنده مرکز دهستان و 42هزارگزی شمال اتومبیل رو بهبهان . کوهستانی ، گرمسیر مالاریائی و سکنه ٔ آن 200 تن می باشد. آب آن از چشمه ٔ کارون . محصول آن ...
-
گاودانه گدار
لغتنامه دهخدا
گاودانه گدار. [ ن َ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه ، واقع در 8000گزی جنوب صحنه و 8000گزی جنوب شوسه ٔ کرمانشاه به همدان . دشت . سرد معتدل . دارای 138 تن سکنه . آب آن از گاماسیاب . محصول آنجا غلات ، تریاک ، حبوبات ، تو...
-
شاه گدار
لغتنامه دهخدا
شاه گدار. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه . دارای 160 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات و حبوبات دیم و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
شاه گدار
لغتنامه دهخدا
شاه گدار. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاوبازه شهرستان بیجار. دارای 300 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
شاه گدار
لغتنامه دهخدا
شاه گدار. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان . دارای 315 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه . محصول آن غلات و حبوبات و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
اسب گدار
لغتنامه دهخدا
اسب گدار. [ اَ گ ُ ] (اِ مرکب ) رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
اسپ گدار
لغتنامه دهخدا
اسپ گدار. [اَ گ ُ ] (اِ مرکب ) اسب گدار. اسب گذار. اسکدار. معبر اسب . و شاید ریشه ٔ کلمه ٔ اسکوتاری همین کلمه باشد.
-
پی گدار
لغتنامه دهخدا
پی گدار. [ پ َ گ ُ ] (اِخ )دهی از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه . واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری رشخوار. کنار راه مالرو عمومی جنگل به رشخوار. دامنه گرمسیر، دارای 120 تن سکنه . آب آن از قنات ، محصول آنجا غلات و پنبه ، شغل اهالی آن زراعت ...
-
بی گدار
لغتنامه دهخدا
بی گدار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + گدار = معبر) بی معبر.- بی گدار به آب زدن ؛ احتیاط نکردن . بی پروا به کاری پرداختن . رجوع به گدار شود.
-
خونیک گدار
لغتنامه دهخدا
خونیک گدار. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. واقع در دوازده هزارگزی شمال خاوری قاین بر سر راه شوسه ٔ قاین به رشخواربا 259 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).