کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاهواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گاهواره
لغتنامه دهخدا
گاهواره . [ هَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: گاه (تخت ) + واره )، پهلوی گاهوارک ، کردی گهوره . (برهان قاطع چ معین ). گهواره . (برهان قاطع چ معین ). گهواره . (برهان ). گاواره . گاخواره . گوار. گاهوار. مهد. مهابد. (منتهی الارب ). منجک . تخت مانندی است که ...
-
واژههای مشابه
-
گاهواره بند
لغتنامه دهخدا
گاهواره بند. [ هَْ رَ / رِ ب َ ] (اِمرکب ) قماط . (دهار). || (نف مرکب ) کسی که گاهواره ٔ طفل را بندد.
-
گاهواره جنبان
لغتنامه دهخدا
گاهواره جنبان . [ رَ /رِ جُم ْ ] (نف مرکب ) جنباننده ٔ گهواره : عقل کل بوده در دبستانش نفس کل گاهواره جنبانش .سنایی .
-
گاهواره جنبانی
لغتنامه دهخدا
گاهواره جنبانی . [ رَ / رِ جُم ْ ](حامص مرکب ) جنباندن گاهواره . حرکت دادن گاهواره .
-
جستوجو در متن
-
کاخواره
لغتنامه دهخدا
کاخواره . [ کاخ ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گاهواره . (آنندراج ).
-
گاهوار
لغتنامه دهخدا
گاهوار. [ هَْ ](اِ مرکب ) مهد. گهواره . گاهواره . منجک : وقت طفلیم که بودم شیرجوگاهوارم را که جنبانید؟ او. مولوی (مثنوی چ علاءالدوله ص 162).رجوع به گاهواره و گهواره شود.
-
گاخواره
لغتنامه دهخدا
گاخواره . [ خوا / خا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گهواره و به عربی مهد خوانند. (برهان ). و رجوع به گاهواره و گهواره و گاواره شود.
-
کنیف
لغتنامه دهخدا
کنیف . [ ک َ ] (اِ) ظرفی سفالین شبیه به گلدان که درون آن لعاب داده شده است و در گهواره می گذارند تا ادرار کودک در راه «لله » در آن جمع شود. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). ظرفی سفالین که بر گهواره نهند بول و غائط کودک را. ظرفی سفالین که به زیر گاهو...
-
امهدة
لغتنامه دهخدا
امهدة. [ اَ هَِ دَ ] (ع اِ) ج ِ مِهاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زمینها. || گاهواره ها. || بسترها. || گستردنیها. (از آنندراج ). و رجوع به مهاد شود.
-
شبست
لغتنامه دهخدا
شبست . [ ش ِ ب ِ ] (ص ) چیزی را گویند که بر طبع گران و ناخوش آید. (برهان قاطع). گران و بغیض بود. (فرهنگ نظام ) : پنجاه سال رفتی از گاهواره تا گوربر ناخوشی بریدی راهی بدین شبستی . ناصرخسرو.رجوع به شبشت شود.
-
دندان کشه
لغتنامه دهخدا
دندان کشه . [ دَ ک َ / ک ِ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) لغت بسیار معمول و متداولیست در قزوین ، و آن سی وسه دانه گندم پخته است به نخ کشیده که از گردن کودک یا سقف گاهواره ٔ او می آویزند تا طفل آن را با دندان ، کشیدن یا خاییدن تواند. (از یادداشت مؤلف ).
-
گهواره
لغتنامه دهخدا
گهواره . [ گ َهَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گوواره . گاهواره . گواره . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گاهواره . (صحاح الفرس ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مهد و بستری مر کودکان را که چون کودک را در آن گذارند به آسانی بتوان وی را حرکت داد و جنبانید...
-
گوواره
لغتنامه دهخدا
گوواره . [ گ َ / گُو رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گهواره = گاهواره = گواره . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به معنی گهواره و به عربی آن را مهد گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به گهواره شود. || گله ٔ گاو و گاومیش .(برهان قاطع) (آنندراج ) (ن...