کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گاب
لغتنامه دهخدا
گاب . (اِ) در لهجه ٔ عوام بمعنی گاو است .- امثال :آبم است و گابم است نوبت آسیابم است ؛ یک سر است و هزار سودا. رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
-
واژههای مشابه
-
گاب گه
لغتنامه دهخدا
گاب گه .[ گ ُ ] (اِخ ) محلی است . ارشک ، آسور و بابل و پارس وماد و ارمنستان را تا کوه های گاب که (قفقاز) و تا ساحل دریای بزرگ (مغرب میانه ) باطاعت درآورد و سالهای بسیار در بابل سلطنت کرد. (ایران باستان ص 2595).
-
جستوجو در متن
-
غبقة
لغتنامه دهخدا
غبقة. [ غ َ ب َ ق َ] (ع اِ) رسن که بر سر چوب بر پهنای کوهان گاو بندند وقت کلبه رانی و آب کشی و جز آن . (منتهی الارب ). در نسخه ٔ چاپ بمبئی هم کلبه رانی آمده ولی هیچ یک معنی نمیدهد، ظاهراً گاب رانی که لغتی در گاورانی است باشد.
-
قیلاب
لغتنامه دهخدا
قیلاب . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش اندیمشک شهرستان دزفول . قرای آن در کوه و دامنه واقع گردیده است . این دهستان از 49 قریه ٔ بزرگ وکوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 19هزار نفر است .شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیبافی است . ...