کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ک.ن به کار دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کار نمودن
لغتنامه دهخدا
کارنمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نشان دادن عملی . || کار کردن . کوشش کردن . سعی .
-
ندانم کاری
لغتنامه دهخدا
ندانم کاری . [ ن َ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل ندانم کار. صفت ندانم کار. رجوع به ندانم کار شود.
-
سند دادن
لغتنامه دهخدا
سند دادن . [ س َ ن َ دَ ] (مص مرکب )مدرک دادن . دلیل دادن . خط دادن . رجوع به سند شود.
-
خرمن کهنه به باد دادن
لغتنامه دهخدا
خرمن کهنه به باد دادن . [ خ ِ / خ َ م َ ن ِ ک ُ ن َ / ن ِ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) به دوست گذشته لاف زدن و غرور کردن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ).
-
نبوت کردن
لغتنامه دهخدا
نبوت کردن . [ ن ُ ب ُوْوَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر دادن از غیب . پیشگوئی کردن . به الهام از آینده خبر دادن . رجوع به نبوت شود.
-
کهنه کار
لغتنامه دهخدا
کهنه کار. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) آزموده . کارآزموده . مجرب . مقابل تازه کار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سخت گربز. گربز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه کاری
لغتنامه دهخدا
کهنه کاری .[ ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کهنه کار.(از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهنه کار بودن . مجرب بودن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کهنه کار شود.
-
چینه دادن
لغتنامه دهخدا
چینه دادن . [ ن َ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) دانه دادن به مرغ . دادن ِ دان . غذا دادن به طیور از حبوب و شبه آن : زق ؛ چینه دادن مرغ بچه را بمنقار. (تاج المصادر بیهقی ). عدار؛ چینه دادن مرغ بچه را به منقار. (تاج المصادر بیهقی ). زغل ؛ چینه دادن مرغ بچه را ...
-
عرض کار
لغتنامه دهخدا
عرض کار. [ ع َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جلوه دادن کار. نمایش دادن کار : تا به وقتی که عرض کار بودگر چه درویش تاجدار بود.نظامی .
-
ندانم کار
لغتنامه دهخدا
ندانم کار. [ ن َ ن َ ] (ص مرکب ) جاهل . بی تجربه . که صلاح کار خود نداند. که مجرب و آزموده نیست و به زیان خود بی تعمق اقدامی کند.
-
نشر دادن
لغتنامه دهخدا
نشر دادن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) منتشر کردن . انتشار دادن . پراکندن . پخش کردن . رجوع به نشر شود.
-
نکرده کار
لغتنامه دهخدا
نکرده کار. [ ن َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ناآزموده . ناشی . نامجرب . بی تجربه . (یادداشت مؤلف ). مقابل کرده کار.- امثال :نکرده کار را مبر به کار .
-
نشر کردن
لغتنامه دهخدا
نشر کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشر دادن . انتشار دادن . منتشر کردن .
-
کار چون زر کردن
لغتنامه دهخدا
کار چون زر کردن . [ چ ُ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متعدی کار چون زر شدن . (آنندراج ). رونق و نظام دادن . پخته و بسامان کردن کار : ز ما هر یکی راتوانگر کنی به زر کار ما هر دو چون زر کنی . نظامی (از آنندراج ).و رجوع به «کار چون زر شدن » شود.
-
پیشنهاد دادن
لغتنامه دهخدا
پیشنهاد دادن . [ ن َ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) قصد کردن . || پیشنهاد کردن . عرضه کردن . تسلیم اعلام نامه ٔ حاکی از قبول کار یا خرید و یا فروش . || طرح کردن مطلبی حلاجی شدن آنرا.