کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیآرمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کی ارمین
لغتنامه دهخدا
کی ارمین . [ ک َ اَ ] (اِخ ) نام یکی از چهار پسر کیقباد است . (برهان ). نام پسر کوچکتر از چهار پسر کیقباد است . (ناظم الاطباء) : نخستین چو کاوس باآفرین کی آرش دوم بد، سوم کی پشین چهارم کی ارمین کجا بود نام سپردند گیتی به آرام و کام . فردوسی .رجوع به ...
-
ارمین
لغتنامه دهخدا
ارمین . [ اَ ](اِخ ) (کی ...) نام پسر چهارم کیقباد و برادر کوچک کاوس . (برهان ) (جهانگیری ) (مؤیدالفضلاء) : نخستین چه کاوس باآفرین کی آرش دوم بد، سوم کی پشین چهارم کی ارمین ، کجا بود نام سپردند گیتی به آرام و کام .فردوسی .
-
ارمین
لغتنامه دهخدا
ارمین . [ اَ ن َ ] (اِخ ) اَرمینا. نام ارمنستان بزبان پارسی باستان (هخامنشی ). (ایران باستان ص 1452).
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی ٔ. [ ک َی ْءْ ] (ع ص ) سست و بددل . کیاءة. کاءة. (از منتهی الارب ). سست و ضعیف و بددل و جبان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی ٔ. [ ک َی ْءْ ] (ع مص ) ترسیدن و بددل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء): کاء عن الامر یکی ٔ کیئاً و کیئة؛ سست شد و بازایستاد، و گویندچشم از آن برگرفت و به سوی آن برنگردانید، و گویند بیمناک و هراسناک گردید...
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی . (ادات استفهام ، ضمیر استفهامی ) که . چه کس و کدام کس . و کی است ، یعنی چه کس هست و کی آمد و کی رفت ، یعنی کدام کس آمد و کدام کس رفت . (ناظم الاطباء). که ؟ چه کس ؟ کدام کس ؟ (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که ؟ چه کس ؟توضیح آنکه چون کی (= که ) به...
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی . [ ک َ ] (اِخ ) لقب قباد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بعضی گویند این نام را زال پدر رستم به قباد گذاشت و کیقبادخواند. (برهان ) : و این سخن از زال برخاست که قباد را کی لقب نهاد... (مجمل التواریخ و القصص ص 29). و رجوع به کی (معنی اول و دوم و پن...
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی . [ ک َ ] (ع اِ، حرف ) به سه نوع است ، اسم مختصر از «کیف » کقوله : کی تجنحون الی سلم و ماثئرت قتلاکم و لظی الهیجاء تضطرم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).اسم مختصر از کیف . (آنندراج ). به معنی کیف یعنی چگونه . (ناظم الاطباء). || دوم به منزله ...
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) مَلِک باشد...(لغت فرس اسدی چ اقبال ص 516). پادشاه بلندقدر و بزرگ مرتبه را گویند. (صحاح الفرس ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جبار. (مفاتیح العلوم خوارزمی ، از یادداشت ایضاً): کیقباد. کیکاوس . کیخسرو. کی لهراسب . کی بشتاسب . ک...
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی . [ ک َ / ک ِ ] (حرف ربط + حرف ندا) (از: «که »، حرف ربط + «ای »، حرف ندا) مخفف که ای . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کای : ورا گفت کی گیو شاد آمدی خرد را چو شایسته داد آمدی . فردوسی .بدو گفت کی یادگار مهان پسندیده و ناسپرده جهان .فردوسی .
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی . [ ک َ / ک ِ ] (ق ) کدام و چه وقت . (برهان ). کدام وقت . (فرهنگ رشیدی ). کلمه ای است که برای استفهام زمان می آید. (غیاث ). استفهام فی الزمان یعنی برای طلب تعیین زمان . (آنندراج ). کلمه ٔ غیرموصول به معنی چه وقت و چه زمان و چه جا و کجا که مانند مع...
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی . [ ک َی ی ] (ع مص ) داغ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). داغ کردن از آهن گرم و جز آن ، و گویند: آخر الدواء الکی . (از منتهی الارب ). داغ کردن با آهن تافته و جز آن . (ناظم الاطباء): کواه یکویه کیاً (واویةالعین یائیةاللاّم )؛ پوست آن ر...
-
کی
لغتنامه دهخدا
کی . [ ک َی ی ] (ع اِ) علامت و نشان سوختگی در پوست . داغ . (ناظم الاطباء). «کی » در اصل «کَوْی » بود واو را قلب به «یا»کردند، و عامه آن را به صورت اصل آن به کار برند. (از اقرب الموارد). داغی که با آهن تافته و جز آن بر عضوی نهند. (ناظم الاطباء). در عر...
-
کی کی
لغتنامه دهخدا
کی کی . (اِخ ) دهی از دهستان نوده چناران است که در بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد واقع است و 335 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
باب کی کی
لغتنامه دهخدا
باب کی کی . (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 7هزارگزی جنوب ساردوئیه ، 6هزارگزی جنوب راه مالرو جیرفت - ساردوئیه . دارای 3 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).