کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیکاووس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دیلمی
لغتنامه دهخدا
دیلمی . [ دَ ل َ ] (اِخ ) کیکاووس بن اسکندربن شمس المعالی قابوس وشمگیر ملقب به عنصرالمعالی . رجوع به کیکاووس بن اسکندر و عنصر المعالی و مجمعالفصحاء ج 1 ص 53 شود.
-
کالپوش
لغتنامه دهخدا
کالپوش . (اِخ ) نام چمنی است نزدیک به بجنورد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 178). چمنی بزرگ و وسیع در کثرت آب و علف مثل است . از سمتی به گرگان و از سمتی به جاجرم و از جانبی به نردین و از طرف دیگر به فرنگ فارسیان محدود است . کوهستانی است . و چشمه های خوشگوا...
-
کشواد
لغتنامه دهخدا
کشواد. [ ک َش ْ ] (اِخ ) نام پهلوان پایتخت کیکاووس پادشاه ایران . (برهان ) . نام پدر گودرز که پسر قارن بن کاوه سپهسالار فریدون فرخ بوده است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) : چو بشنید گودرز کشواد تفت شب تیره از کوه سویش برفت . فردوسی .قباد و چو کشوا...
-
توقیعات
لغتنامه دهخدا
توقیعات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ توقیع. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وضایع، چنانکه توقیعات نوشیروان یا کسری ، وضایع او. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : عدل او نوشیروان گشته ست کاندر وصف اوبیتهای شعر و توقیعات نوشروان بود. عنصری (یادداشت ایضاً)...
-
درستی
لغتنامه دهخدا
درستی . [ دُ س َ / دُ س ِ ] (اِخ ) درشتی . نام دختر انوشیروان است که در حباله ٔ بهرام بود. (برهان ) (آنندراج ). و آن مرکب از دُر و ستی است . (از شرح احوال رودکی ص 1105). این نام مأخوذ از هفت پیکر نظامی است ، و اگر برساخته ٔ نظامی نباشد مصحف واستی (=...
-
میلاد
لغتنامه دهخدا
میلاد. (اِخ ) نام پهلوان ایران . (غیاث ). نام یکی از پهلوانان ایران که پدر گرگین بود. (ناظم الاطباء). نام پدر گرگین بوده . (انجمن آرا). نام یکی از پهلوانان ایران که چون کیکاووس به مازندران رفت ایران رابه او سپرد و گرگین پسر اوست . (برهان ) : ترا ایزد...
-
نوخاسته
لغتنامه دهخدا
نوخاسته . [ ن َ / نُو ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) تازه برخاسته و بلندشده . (ناظم الاطباء). || نودمیده . نوشکفته . نورس . نورُسته : زلیخای پژمرده ٔ کاسته بشد همچو شمشاد نوخاسته . شمسی (یوسف و زلیخا).کی برست آن گل خندان و چنین زیبا شدآخر این غوره ٔ نوخاست...
-
کوس
لغتنامه دهخدا
کوس . (اِ) به معنی فروکوفتن باشد. (برهان ) (آنندراج ). فروکوفتگی . (ناظم الاطباء). فروکوفتن . (فرهنگ فارسی معین ). در مازندرانی «کوس » به معنی زور دادن کسی است به جلو. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || آن است که دو کس فراهم زنند و دوش به دوش به قوت بهم ...