کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیوس
لغتنامه دهخدا
کیوس . [ ک َ ](اِخ ) نام برادر انوشیروان است . (برهان ) (ناظم الاطباء). نام برادر اکبر انوشیروان بن غباد بوده که وقتی به حکم انوشیروان عادل حکمرانی تبرستان و خراسان داشته و با خاقان رزم کرده و بر او ظفر یافته است و خوارزم را مسخر نموده به هوشنگ نامی ...
-
کیوس
لغتنامه دهخدا
کیوس . [ ک َ / کیو ] (اِخ ) نام جزیره ای است که عذرا معشوقه ٔ وامق را آنجا فروختند. (برهان ) (ناظم الاطباء). جزیره ای است که عذرا را در آنجا فروختند و منقلوس خرید. (فرهنگ اوبهی ). نام جزیره ای از جزایر یونان واقع در مغرب آسیای صغیر. (از یادداشت به خط...
-
کیوس
لغتنامه دهخدا
کیوس . [ کیو / ک ُ ] (ص ) خوهل بود یعنی کژ. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 194). ناراست و کج را گویند. (برهان ) (آنندراج ). به معنی ناراست و کج و معوج آمده . (انجمن آرا). وریب . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). کژ. کج . مجازاً، ناشیگری . ناآزمودگی . (یادداشت به خط مر...
-
کیوس
لغتنامه دهخدا
کیوس . [ یُس ْ ] (اِخ ) شهری در کنار دریای مرمره بود که در زمان اردشیر دوم به دست مهرداد پسرآریوبرزن تسخیر گردید. (از ایران باستان ص 1148).
-
واژههای همآوا
-
کیوص
لغتنامه دهخدا
کیوص . [ ک ُ ] (ع مص ) کَیْص . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به کَیْص شود.
-
جستوجو در متن
-
گیوس
لغتنامه دهخدا
گیوس . [ گ ُ ] (ص ) ظاهراً مبدل کبوس و کیوس باشد به معنی خوئل و کژ. رجوع به کبوس و کیوس شود.
-
شروین
لغتنامه دهخدا
شروین . [ ش َرْ ] (اِخ ) نام یکی از فرزندزادگان ملک کیوس برادر انوشیروان هم هست . (برهان ).
-
شروین
لغتنامه دهخدا
شروین . [ ش َرْ ] (اِخ ) ابن سرخاب بن مهر مردان بن سهراب بن باوبن شاپوربن کیوس ، هفتمین از اسپهبدان طبرستان است . (یادداشت مؤلف ).
-
مهرمردان
لغتنامه دهخدا
مهرمردان . [ م ِ م َ ] (اِخ ) ابن سهراب بن باوبن شاپوربن کیوس ، پنجمین از اسپهبدان طبرستان ، خاندان باوندیه ٔ مازندران (98-138 هَ . ق .).
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) ابن کیوس بن قباد، برادر زاده ٔ کسری انوشیروان دوم از آل کیوس که در مازندران فرمانروایی داشتند. (تاریخ طبرستان چ عباس اقبال ج 1 ص 147).کیوس پس از شکستن خاقان ترکستان از برادر کهتر خود خواستار گشت که تخت و تاجوری و خزاین پدر به او سپارد و...
-
فسوس آمدن
لغتنامه دهخدا
فسوس آمدن . [ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) حیف آمدن . دریغ داشتن از کاری : بجز بر آن صنمم عاشقی فسوس آیدکه جزبر آن رخ او عاشقی کیوس آید (کذا).دقیقی .
-
کبوس
لغتنامه دهخدا
کبوس . [ ک َ / ک ُ ] (ص ) کج و ناراست باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کژ و ناراست را گویند. (آنندراج ). کژ باشد. (از فرهنگ اسدی ) : بجز بر آن صنم عاشقی فسوس آیدکه جز بر آن رخ او عاشقی کبوس آید. دقیقی .در فرهنگ جهانگیری کلمه بصورت کِیوس آمده است به ...
-
آل باوند
لغتنامه دهخدا
آل باوند. [ ل ِ وَ ] (اِخ ) باوندیه . سلسله ای از ملوک طبرستان که آخرین آنان به نام اسپهبد رستم بن شهریار به سال 416 هَ .ق . در جنگ با علاءالدوله مقتول گشت و دولت این طبقه سپری گردید. و آنان نسب خویش را به کیوس بن قباد برادر اکبر انوشیروان (که بحکم پ...