کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیمیا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیمیا کردن
لغتنامه دهخدا
کیمیا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناقصی را به مرتبه ٔ کمال رساندن : اقبال شاه گوید من کیمیاگرم کز خاک و گل به دولت او کیمیا کنم . مسعودسعد.بینش ما از نظر بی ریاکرد دل قلب مرا کیمیا. امیرخسرو (از آنندراج ).آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندآیا بود که گ...
-
واژههای مشابه
-
اصحاب کیمیا
لغتنامه دهخدا
اصحاب کیمیا. [ اَ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کیمیاگران . گروهی که میپنداشتند میتوان از راه بدست آوردن ماده ٔ اکسیر، زر و سیم بروش مصنوعی بدست آورد. رجوع به مقدمه ٔ ابن خلدون ترجمه ٔ پروین گنابادی ج 2 ص 1075 و 1112 شود.
-
جستوجو در متن
-
خجالت آوردن
لغتنامه دهخدا
خجالت آوردن . [ خ َ / خ ِ ل َ وَ دَ ] (مص مرکب ) موجب خجالت شدن . باعث خجالت شدن . جلب خجالت کردن . ایجاد خجالت کردن : سیم دغل خجالت و بدنامی آوردخیز ای حکیم تا طلب کیمیا کنیم .سعدی (طیبات ).
-
تضعیف
لغتنامه دهخدا
تضعیف . [ ت َ ] (ع مص ) سست و ناتوان پنداشتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضعیف شمردن کسی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به تضعف شود. || ضعیف خواندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به سستی و ضعف منسوب کردن حدیث را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطب...
-
مانیدن
لغتنامه دهخدا
مانیدن . [ دَ ] (مص ) به معنی گذاشتن و ترک کردن و رها کردن . (ناظم الاطباء). ترک کردن . واگذاشتن . واگذار کردن . رها کردن . ماندن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بجای هر گرانمایه فرومایه نشانیده نمانیده است ساوی او کره ٔ اوت مانیده [ کذا ] . رودکی (ی...
-
تصویر کردن
لغتنامه دهخدا
تصویر کردن . [ ت َص ْ ک َ دَ ] (مص مرکب )صورت کشیدن و نقش کردن . (ناظم الاطباء) : شمس در خارج اگرچه هست فردمثل او هم می توان تصویر کرد. مولوی .خیال قد تو در آبگیر دیده ٔ من بجای هر مژه سروی همی کند تصویر. نجیب الدین جربادقانی (از آنندراج ).آن زمان کا...
-
تکلیس
لغتنامه دهخدا
تکلیس . [ت َ ] (ع مص ) حمله کردن و کوشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بددلی کردن و گریختن . از اضداد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سیراب گر دیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ...
-
اتحاد
لغتنامه دهخدا
اتحاد. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) یکی شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). یگانگی داشتن . یگانگی کردن : گفت چون ندهی بدین سگ نان زادگفت تا این حد ندارم اتحاد. مولوی .یک رنگی . || یگانگی . || یکدلی . یک جهتی . || موافقت . وفق . توافق . || اجتماع . وَحدَت :...
-
کین جستن
لغتنامه دهخدا
کین جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) با دشمنان به جنگ برخاستن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جنگ آوردن : به آورد هر دو برآویختندهمی خاک بر اختران ریختندفراوان ز هر گونه جستند کین نه این زآن سته شد نه نیز آن از این . فردوسی . || انتقام کشیدن . انتقامج...
-
امتحان
لغتنامه دهخدا
امتحان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیازمودن . (مصادر زوزنی ) (ترجمان ترتیب عادل ). آزمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آزمایش کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) آزمایش . تجربه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). آزمون . (...
-
ایستادن
لغتنامه دهخدا
ایستادن . [ دَ ] (مص ) پهلوی «استاتن » ، ایرانی باستان ، «اوی - شتا» جزو اول پیشوند و جزو دوم مشتق از «ست » (شت لهجه ٔ جنوب غربی ) در اوستا «ستا» (ایستادن ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). اقامت کردن و درنگی کردن و منتظر شدن . (ناظم الاطباء). حوصله کردن...
-
ابن ابی عزاقر
لغتنامه دهخدا
ابن ابی عزاقر. [ اِ ن ُ اَ ع َ ق ِ ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن علی شلمغانی . وفات 322 هَ .ق . شلمغان قریه ای است در نواحی واسط. و سبب قتل وی این بود که در تشیع مذهبی مبتنی بر غلو و تناسخ و حلول الهیة در وی احداث کرد و در زمان مقتدر ابن مقله ٔ وزیر درصدد ...
-
نیرنگ
لغتنامه دهخدا
نیرنگ . [ رَ / ن َ رَ ] (اِ) سحر. افسون . نیرنج . (لغت فرس ) (یادداشت مؤلف ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (رشیدی ). جادوئی . افسون . (اوبهی ). ساحری . افسونگری . (برهان قاطع). طلسم . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). جادو. فسون : سخ...