کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیمیاگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیمیاگری
لغتنامه دهخدا
کیمیاگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) اکسیرسازی . (ناظم الاطباء) . تبدیل فلزات ناقص به فلزات کاملتر. اکسیرسازی . (فرهنگ فارسی معین ) : حافظ غبار فقر و قناعت زرخ مشوی کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری . حافظ.غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گداصفتی کیمیاگری دا...
-
جستوجو در متن
-
کیمیاسنجی
لغتنامه دهخدا
کیمیاسنجی . [ س َ ] (حامص مرکب ) کیمیاگری . عمل وحالت کیمیاسنج . رجوع به کیمیاسنج و کیمیاگری شود.
-
کیمیاکاری
لغتنامه دهخدا
کیمیاکاری . (حامص مرکب ) عمل کیمیاکار. کیمیاگری . حیله گری : کیمیاکاری جهان دورنگ لعل آتش نهفته در دل سنگ . نظامی .رجوع به کیمیاگری شود.
-
کیمیاسازی
لغتنامه دهخدا
کیمیاسازی . (حامص مرکب ) کیمیاگری . (فرهنگ فارسی معین ). شغل و عمل کیمیاساز. رجوع به مدخل قبل شود.
-
گداصفتی
لغتنامه دهخدا
گداصفتی . [ گ َ / گ ِ ص ِ ف َ ] (حامص مرکب ) صفت گدا داشتن . خوی و عادت گدا داشتن . پست فطرت بودن : غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گداصفتی کیمیاگری داند.حافظ.
-
جعفر
لغتنامه دهخدا
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) کیمیاگری که زرجعفری بدو منسوب است . (از برهان قاطع) : تو در فضل بس بهتر از جعفری که دادی به هر کس زر جعفری . (شرفنامه ٔ منیری ).رجوع به جعفری (زر) شود.
-
رشتی
لغتنامه دهخدا
رشتی . [ رُ ] (ص نسبی ) منسوب است به رُشت که نام کیمیاگری بوده است . (آنندراج ) (از انجمن آرا).- زر رُشتی ؛ زر خالص . (انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). و رجوع به رُشت شود.
-
صانعی
لغتنامه دهخدا
صانعی . [ ن ِ ] (اِخ ) وی از شعرای عثمانی و از مردم ادرنه و به عطازاده مشهور بود. پس از تحصیل علوم ادبیه و شرعیه به علم طب پرداخت پاره ای از معاجین ترتیب داده می فروخت و بدان ارتزاق میکرد. آنگاه فکر کیمیاگری افتاد و عاقبت دندانهای خود را بر سر آن کار...
-
میناگری
لغتنامه دهخدا
میناگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) میناکاری . میناسازی . شغل و عمل میناگر و میناکار. کار کردن با مینا : هر سنگ را کز ساحری کرده صبا میناگری از خشت زر خاوری میناش دینار آمده . خاقانی .رجوع به میناکاری و میناسازی شود. || کیمیاگری . (ناظم الاطباء) : اینچنین...
-
مشاقی
لغتنامه دهخدا
مشاقی . [ م َش ْ شا ] (حامص ) کار مشاق . عمل مشاق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خطآموزی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || عمل خوشنویس . (یادداشت ایضاً). || عمل آموختن رفتن و تیراندازی و سواری و جز اینها در نظام . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ص...
-
جنونی قالی پوش
لغتنامه دهخدا
جنونی قالی پوش . [ ج ُ نی ِ ] (اِخ ) یا جنونی قندهاری . از شاعران است ، مجمعالخواص درباره ٔ وی گوید: حریفی است تیززبان و حراف ، موی سر گذاشت و گلیم پاره پوشیده راه میرفت . با این وضع درویشی در مجالس از اسباب و تجملات نیاکان خود سخن میراند، بااینکه از...
-
گری
لغتنامه دهخدا
گری . [ گ َ ] (پسوند) از گر + ی (حاصل مصدر). اسم مصدرهای مختوم به گری بر دو قسم اند: الف - بخشی آنها هستند که بدون (ی ) مورد استعمال دارند، مانند دادگری ، بیدادگری ، آهنگری ، مسگری ، آرایشگری ، کیمیاگری ، زرگری ، خوالیگری ؛ که دادگر، بیدادگر، مسگر، آ...
-
اکسیر
لغتنامه دهخدا
اکسیر. [ اِ ] (معرب ، اِ) به اصطلاح کیمیاگران جوهر گدازنده و آمیزنده و کامل کننده که ماهیت جسم را تغییر دهد یعنی جیوه را نقره و مس را طلا کند و چنین جوهری وجود خارجی ندارد و فرض محض است . (از مؤید الفضلاء) (از آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). ک...
-
صنعت
لغتنامه دهخدا
صنعت . [ ص َ ع َ ] (ع اِ) پیشه و هنر. (غیاث اللغات ) : روزگاری پیشمان آمد بدین صنعت [ شاعری ] همی هم خزینه هم قبیله هم ولایت هم لوی . منوچهری .درین بام گردان و این بوم ساکن ببین صنعت و حکمت و غیب دان را. ناصرخسرو.تا بدان صنعت شهرتی تمام یافتم . (کلیل...