کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیمیاگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیمیاگر
لغتنامه دهخدا
کیمیاگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که اکسیر می سازد. (ناظم الاطباء). آنکه فلزات ناقص را به فلزات کاملتر تبدیل کند. (فرهنگ فارسی معین ). مَشّاق . اکسیری . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اقبال شاه گوید من کیمیاگرم کز خاک و گل به دولت او کیمیا کنم . مسعود...
-
جستوجو در متن
-
کیمیاکار
لغتنامه دهخدا
کیمیاکار. (ص مرکب ) کیمیاگر. رجوع به کیمیاگر و کیمیاکاری شود.
-
اخلاطی
لغتنامه دهخدا
اخلاطی . [ اَ ] (ص نسبی )منسوب بشهر اخلاط. || کیمیاگر. شیمی دان .
-
رشت
لغتنامه دهخدا
رشت . [ رُ ] (اِخ ) نام مردی است کیمیاگر که زر او خالص بوده ، و از این راه زر خالص را زر رشتی گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). نام مردی بوده کیمیاگر. (برهان ) (از شعوری ج 2 ص 22).
-
اکسیری
لغتنامه دهخدا
اکسیری . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به اکسیر. (یادداشت مؤلف ). کیمیاگر. اکسیرگر. (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) : به دارالخلافه خبر بازدادکه اکسیریی آمدست اوستاد. نظامی .اکسیری صبح کیمیاگرکرد از دم خویش خاک را زر. نظامی .به دعا هیچ زبانی در ...
-
کیمیاسنج
لغتنامه دهخدا
کیمیاسنج . [ س َ ] (نف مرکب ) کیمیاساز. کیمیاگر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : چو گنجی بود گنجش کیمیاسنج به بازی زلف او چون مار بر گنج . نظامی .کیمیاسنج کوزه ٔ مقصودکرده حل جمله نورهای وجود. امیرخسرو (از آنندراج ).رجوع به کیمیاگر و کیمیاساز شود.
-
اکسیرگر
لغتنامه دهخدا
اکسیرگر. [ اِ گ َ ] (ص مرکب ) کیمیاگر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اکسیرساز. اکسیری : چو در کوره ٔ مرد اکسیرگرفروبرده آهن برآورده زر. نظامی .بر آن گوهر انداخت اکسیر زربه اکسیر خود کردش اکسیرگر. نظامی .و رجوع به اکسیری و کیمیاگر شود.
-
طلاساز
لغتنامه دهخدا
طلاساز. [ طِ / طَ ] (نف مرکب ) طلاکار. || کیمیاگر : شود شمشه ٔ زر از این باده خس طلاساز را دردش اکسیر بس .ملاطغرا (از آنندراج ).
-
پاراسلس
لغتنامه دهخدا
پاراسلس . [ س ِ ] (اِخ ) کیمیاگر و پزشک سویسی . مولد بسال 1493م . 899 هَ . ق . در آین زی دِلن و وفات در سنه ٔ 1541م . 948 هَ . ق .
-
عزالدین
لغتنامه دهخدا
عزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمدبن آیدمر جلدکی ، ملقب به عزالدین . شیمیدان (کیمیاگر) قرن هشتم هجری . رجوع به علی جلدکی شود.
-
نقره گر
لغتنامه دهخدا
نقره گر. [ ن ُ رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) از عالم کیمیاگر. (آنندراج ). که ابزار نقره سازد. نقره ساز : فرش زمین بود مسلسل ز زردر ته آن خاک زمین نقره گر.امیرخسرو (آنندراج ).
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن نصیر. مکنی به ابی ابراهیم . مشاق و کیمیاگر و به تلویحات و ساختن شیشه دانا بوده . او راست : کتاب التلاویح و سیول الزجاج . کتاب صناعة الدر الثمین . (ابن الندیم ).
-
کیمیاساز
لغتنامه دهخدا
کیمیاساز. (نف مرکب ) آنکه کیمیا سازد. آنکه از دواها طلا و نقره سازد. (آنندراج ). کیمیاسنج . کیمیاگر. (ناظم الاطباء). کیمیاسازنده . آنکه به ساختن کیمیا پردازد : نخری زرق کیمیاسازان نپذیری فریب طنازان . نظامی .بگو ای سخن کیمیای تو چیست عیار تو را کیمی...
-
دی
لغتنامه دهخدا
دی . (اِخ ) جان (1527 تا 1608 م .) کیمیاگر و ریاضیدان انگلیسی . چند سالی در اروپا زیست و مدعی بود که فلزات را به طلا تبدیل کرده است . نزد ملکه ٔ الیزابت تقرب داشت ولی در تنگدستی درگذشت . محاسباتی برای آماده کردن زمینه ٔ قبول تقویم گرگوری در انگلستان ...