کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیلیکیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیلیکیا
لغتنامه دهخدا
کیلیکیا. (اِخ ) ناحیه ای در آسیةالصغری در نواحی توروس . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناحیه ای در ترکیه ٔ آسیا، جنوب شرقی آناطولی که شهر مهم آن «ادنه » است . (از لاروس ). ناحیه ای قدیمی در جنوب شرقی آسیای صغیر که در ساحل مدیترانه و جنوب کوههای تورو...
-
جستوجو در متن
-
کیلیکیه
لغتنامه دهخدا
کیلیکیه . [ لی کی َ ] (اِخ ) رجوع به کیلیکیا شود.
-
پیلاد
لغتنامه دهخدا
پیلاد. (اِخ ) نام بازیگری است که در پانتومیم (لالبازی ) شهرت فوق العاده یافته و در خطه ٔ قدیم کیلیکیا (کیلیکیه ) از آناطولی میزیسته و در عصر او گوستوس (اغسطس ) درروم مشغول بازیگری بوده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ایسوس
لغتنامه دهخدا
ایسوس . (اِخ ) شهر قدیم انتهای جنوب شرقی کیلیکیا در آسیای صغیر. در آنجا اسکندر مقدونی داریوش سوم را شکست داد (333 ق .م .) و هراکلیوس سپاهی از ایرانیان را مغلوب کرد. (دایرة المعارف فارسی ). رجوع به ایران باستان ج 1 ص 163 و ج 2 صص 1001 - 1026 و 1301 - ...
-
پیسیدیه
لغتنامه دهخدا
پیسیدیه . [ دی َ ] (اِخ ) یکی از توابع آسیای صغیر واقع در شمال پمفیلیه و از شهرهای آن یکی انطاکیه است . و برای تمیز میان این انطاکیه و انطاکیه ٔ سوریه این را انطاکیه ٔ پیسیدیه گفتندی . (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به ایران باستان شود. صاحب قاموس الاعلا...
-
دیسقوریدوس
لغتنامه دهخدا
دیسقوریدوس . (اِخ ) پدانیوس . دیوسکوریدس . طبیب یونانی که در قرن اول میلادی بوده و تألیفات چنددر ادویه ٔ نباتی دارد. (از ناظم الاطباء). در مآخذ اسلامی دیسقوریدوس یا دیاسقوریدوس یا ذیاسقوریذوس طبیب و گیاهشناس و داروشناس معروف یونانی است و ابن الندیم ...
-
کرد
لغتنامه دهخدا
کرد. [ ک ُ ] (اِخ ) نام طایفه ای است مشهور از صحرانشینان و ایشان در زمان ضحاک پیدا شدند. (برهان ). گروهی است . ج ، اَکراد. جد آنها کردبن عمرو مزیقیأبن عامربن ماءالسماء نسبهم الشعراء اًلی الیمن ثم الی الازد. قال : لعمرک ما کردبن عمروبن عامربعجم ولکن ...