کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیلان
لغتنامه دهخدا
کیلان . (اِخ ) قصبه ای از دهستان جمعآبرود است که در بخش حومه ٔ شهرستان دماوند و در 24 هزارگزی جنوب دماوند واقع است .سردسیر و کوهستانی است و 3500 تن سکنه دارد. مسجد جامع آن قدیمی است . مزرعه ٔ برن هشت و دو مزرعه ٔ دیگر جزء این ده می باشد. (از فرهنگ جغ...
-
کیلان
لغتنامه دهخدا
کیلان . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) بوتیمار. (ناظم الاطباء). ماهیخوار. حواصل . (از اشتینگاس ). || فتق و دبه خایه و خایه ٔ آماسیده . || هر چیز خشک پرباد. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
واژههای مشابه
-
کیلان بر
لغتنامه دهخدا
کیلان بر. [ ک ِ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ولدبیگی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع است و 150 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ ولدبیگی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کیلان برعبدالحمید
لغتنامه دهخدا
کیلان برعبدالحمید. [ ک ِ ب َ ع َ دُل ْ ح َ ] (اِخ ) نام محلی از دهستان ولدبیگی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع است و 180 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ ولدبیگی هستند و در زمستانها به گرمسیر و دهستانهای سرقلعه می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
-
جستوجو در متن
-
دیالم
لغتنامه دهخدا
دیالم . [ دَ ل ِ ] (اِخ ) دیلمان . دیلم ها. سرزمین دیلم : و جعل له [ سلطان محمود طغرل ] ساوه و آوه و سارق و سامان و قزوین و ابهر و زنجان و کیلان والدیالم . (اخبار الدولة السلجوقیة ص 90).
-
قوانس
لغتنامه دهخدا
قوانس . [ ق َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ قَونَس . (ناظم الاطباء). رجوع به قونس شود. || اسم سنگدان است که برومی کیلان و به یونانی شعر سمعون نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قوانص شود.
-
زاهد
لغتنامه دهخدا
زاهد. [ هَِ ] (اِخ ) (کاریز...) از قنات های وقفی تبریز واقع در دروازه ٔ ری شهر مزبور بوده است . حمداﷲ مستوفی آرد: آب این کاریزها همه ملک است الا کاریز زاهد بدروازه ٔ ری و کاریز زعفرانی بدروازه ٔ نارمیان ... که بر شش کیلان سبیل است . (نزهة القلوب ص 77...
-
ویرانه
لغتنامه دهخدا
ویرانه . [ ن ِ ](اِخ ) دهی است جزء دهستان جمعآبرود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند در 36 کیلومتری جنوب خاوری دماوند و 14 هزارگزی کیلان . راه فرعی دارد. سکنه ٔ آن 280 تن و آب آن از قنات و فاضلاب رودخانه ٔ سرخده و محصول آن غلات ، بنشن ، مختصر قیسی و شغل اهال...
-
گنگ دژ
لغتنامه دهخدا
گنگ دژ. [ گ َ دِ ] (اِخ ) نام قلعه ای است که ضحاک در شهر بابل ساخته بود. (برهان ). و ضحاک در آنجا [بابل ] قلعه ای ساخته بود، آن را گنگ دز گفتندی ، اکنون از آن تلی مانده . (نزهةالقلوب چ دبیرسیاقی ص 39). رجوع به گنگ بهشت و بهشت گنگ شود. || نام موضعی اس...
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م ِ / م ُ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، هرآنچه در تصرف کسی باشد و مالک آن بود. (از ناظم الاطباء). دارائی . هستی . آنچه در تصرف کسی باشد چون خانه و باغ و مزرعه و امثال اینها. ج ، املاک . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر چیزی که ملک من است ... ی...
-
چله
لغتنامه دهخدا
چله . [ چ ِل ْ ل َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش گیلان شهرستان شاه آباد که در قسمت علیای دره کیلان ؛ که دره ای است در جهت شمال باختری بجنوب خاوری ، واقع است و سلسله کوه سرکش ، مله نی ، کوه کچل و قلاجه در شمال و سلسله کوه سرابان باباگیر و بلاله در جنو...
-
لحم
لغتنامه دهخدا
لحم . [ ل َ / ل َ ح َ ] (ع اِ) گوشت . ج ، لحام و الحم و لحوم و لحمان . (منتهی الارب ) : بیندازی عظام و لحم و شحمم رگ و پی همچنان و جلد مقشور. منوچهری .نفس باداست و جسمت خاک و لحمت آب وخون آتش چو رعد آواز و خنده برق و پشتت کوه و خوی باران . ناصرخسرو.ب...