کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیقباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیقباد
لغتنامه دهخدا
کیقباد. [ ک َ / ک ِ ق ُ ] (اِخ ) رجوع به کیغباد شود.
-
کیقباد
لغتنامه دهخدا
کیقباد. [ ک َ / ک ِ ق ُ ] (اِخ ) نام اولین پادشاه از سلسله ٔ کیان . (ناظم الاطباء). نام پادشاهی عظیم الشأن از ایران که کمال عیاش بود و صد سال پادشاهی کرد. (غیاث ) (آنندراج ). کیقباد سرسلسله ٔ پادشاهان کیانی است . راجع به او و پادشاهان دیگر این سلسله...
-
کیقباد
لغتنامه دهخدا
کیقباد. [ ک َ / ک ِ ق ُ] (اِخ ) لقب معزالدین که پادشاه دهلی و ممدوح امیرخسرو بود. (آنندراج ). دهمین از سلاطین مملوک هند از 686 تا 689 هَ . ق . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کیقباد
لغتنامه دهخدا
کیقباد. [ ک ِ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 129 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
واژههای مشابه
-
کیقباد اول
لغتنامه دهخدا
کیقباد اول . [ ک َ / ک ِ ق ُ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) رجوع به علاءالدین سلجوقی (کیقباد اول ) در همین لغت نامه و مقدمه ٔ «اخبار سلاجقه ٔ روم » صص 96 - 100 به اهتمام دکتر مشکور شود.
-
کیقباد ثانی
لغتنامه دهخدا
کیقباد ثانی . [ ک َ / ک ِ ق ُ دِ ] (اِخ ) رجوع به علاءالدین سلجوقی (کیقباد ثانی ) شود.
-
واژههای همآوا
-
کیغباد
لغتنامه دهخدا
کیغباد. [ ک َ / ک ِ غ ُ ] (ص مرکب ) به معنی عادل بر حق باشد، چه کی به معنی عادل و غباد برحق است . (برهان ) (آنندراج ). عادل بر حق . (ناظم الاطباء). از: کی + غباد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به کی و غباد و قباد شود.
-
کیغباد
لغتنامه دهخدا
کیغباد.[ ک َ / ک ِ غ ُ ] (اِخ ) نام پادشاهی بوده مشهور در ایران ، و در عهد او پادشاهی بزرگتر از او نبود، صد سال پادشاهی و ملک رانی کرد، و در این زمان کیقباد نویسند که به جای غین ، قاف باشد، و در فرس قدیم حرف قاف نیست . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کی...
-
جستوجو در متن
-
سام
لغتنامه دهخدا
سام . (اِخ ) خلف کیقباد. (فهرست ولف ) : چو به زاد برزین رستم نژادچو سام یل از تخمه ٔ کیقباد.فردوسی .
-
پشین
لغتنامه دهخدا
پشین . [ پ َ ] (اِخ ) نام پسر بزرگ کیقباد است و سهراب و لهراسب پسران اویند و بعضی گویند پسر سومین کیقباد است . (برهان قاطع). نام پسر کیقباد که کی پشین گویند. (فرهنگ رشیدی ). نام پسر سوم کیقباد برادر خرد کیکاوس که لهراسب پدر گشتاسب پسر اوست . (فرهنگ س...
-
آرش
لغتنامه دهخدا
آرش . [ رَ ] (اِخ ) نام پسر دوم کیقباد برادر کیکاوس ، و او را کی آرش گفتندی .
-
کی افره
لغتنامه دهخدا
کی افره . [ ] (اِخ ) کی افره بن کیقباد. به روایتی گویند پدر کیکاوس بوده است . (از مجمل التواریخ و القصص ص 29).