کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیخسرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیخسرو
لغتنامه دهخدا
کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) پادشاه بلندمرتبه و عادل . (برهان ). پادشاه بزرگ مرتبه و پیشوای عدل . (آنندراج ) (انجمن آرا). پادشاه بلندمرتبه . (ناظم الاطباء). از کی + خسرو. در اوستا، کوی هئوسروه . در سانسکریت ، سوشروس . در پهلوی ، کئی ...
-
کیخسرو
لغتنامه دهخدا
کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) از حکمرانان رویان و رستمدار سلسله ٔ بادوسپان . (از التدوین ).
-
کیخسرو
لغتنامه دهخدا
کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین کیخسرو ثالث شود.
-
کیخسرو
لغتنامه دهخدا
کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین کیخسرو ثانی شود.
-
کیخسرو
لغتنامه دهخدا
کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) غیاث الدین کیخسرو، پسر شرف الدین شاه محمود اینجو. وی با سه برادر دیگر خود تحت سرپرستی پدر در نواحی مختلف فارس و کرمان متصدی کارهای مالیاتی و حکومتی بود. در سال 734 هَ . ق . که محمود اینجو از جانب ابوسعید ایلخ...
-
کیخسرو
لغتنامه دهخدا
کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ/ رُو ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین کیخسرو اول شود.
-
کیخسرو
لغتنامه دهخدا
کیخسرو. [ ک َ خ ُ رَ ] (اِخ ) نام پادشاهی است مشهور. (برهان ). نام پادشاه سوم از سلسله ٔ کیان . (ناظم الاطباء). نام شاهنشاه عادل پسر سیاوش که مادرش دختر افراسیاب و فرنگیس نام داشته و افراسیاب آخر به مکر و غدر اقارب و برادر خود، اورا کشته و پس از چند ...
-
کیخسرو
لغتنامه دهخدا
کیخسرو. [ ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) دهی از دهستان سلطان آباد است که در بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار واقع است و 499 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
واژههای مشابه
-
تخت کیخسرو
لغتنامه دهخدا
تخت کیخسرو. [ ت َ ت ِ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) تخته ٔ مینا. آسمان . (فرهنگ رشیدی ). || (اِخ ) تخت طاقدیس . رجوع به تخت طاقدیس شود.
-
تاج کیخسرو
لغتنامه دهخدا
تاج کیخسرو. [ ج ِ ک َ خ ُ رُ ] (ترکیب اضافی ) کنایه از آفتاب . (آنندراج ). آفتاب عالمتاب . (مجموعه ٔ مترادفات ).
-
جام کیخسرو
لغتنامه دهخدا
جام کیخسرو. [ م ِ ک َ رَ / ک ِ خ ُ رَ / رُ ] (اِخ ) جام جم . جام جهان نما. رجوع به این دو کلمه شود.
-
هاشم آباد ارباب کیخسرو
لغتنامه دهخدا
هاشم آباد ارباب کیخسرو. [ ش ِ دِ اَ ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران ، واقع در 15 هزارگزی شمال باختری شهرری و 2 هزارگزی شمال راه رباطکریم .ناحیه ای است جلگه ای ، معتدل و دارای 163 تن سکنه ٔ فارسی است . آب آن از قنا...
-
جستوجو در متن
-
منوشان
لغتنامه دهخدا
منوشان . [ م َ ] (اِخ ) نام حاکم فارس است که از جانب کیخسرو حکومت و پادشاهی فارس میکرد. (برهان ). نام حاکم پارس است که مبارز لشکر کیخسرو بود. (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). نام یکی از پهلوانان ایران در عصر کیخسرو. (از فهرست ولف ). نام حاکم فارس بوده که ...