کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ککمک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ککمک
لغتنامه دهخدا
ککمک . [ ک َ م َ ] (اِ) چیزی باشد سیاه که بر رو و اندام مردم بهم میرسد و آن را ماه گرفت نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ). کلف که بر روی و اندام پدید آید و آن را تاش نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ) (شعوری ). لکه ٔ بزرگ و سیاه که بر روی و اندام بهم رسد و ...
-
ککمک
لغتنامه دهخدا
ککمک . [ ک ُ م ُ ] (ص ) ماکیان که از تخم دادن مانده باشد. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (شعوری ). رجوع به کُک شود.
-
جستوجو در متن
-
کک و مک
لغتنامه دهخدا
کک و مک . [ ک َ ک ُ م َ ] (اِ) ککمک . رجوع به این کلمه شود.
-
تاش
لغتنامه دهخدا
تاش . (اِ) کَلَف . (بحر الجواهر). کلف باشد که بر روی و اندام مردم پدید آید. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء).کلف که بر روی بعض مردم پدید آید. (غیاث اللغات ). کلف که بر رو و اندام پدید آید. (آنندراج ) (انجمن آرا). خالهای کوچک س...